چهطور میشه یک نقطه ساکن ماند و حال خوب داشت؟
یکی از چهار عنصر ما آب
تعریف آب هم پیداست، شفاف بی رنگ، بی طعم و بی بود
جاری و زندگی ساز
آب نرم است و لطیف
آب را مانعی نیست، از بین هزاران سنگ راه باز میکنه
به نرمی در اعماق نفوذ میکند و چیزی برایش مانعی نیست
ذره ذره مانع را از میان برمیدارد تا همچنان جاری باشد و در حال گذشتن
گذشتن از هر سنگلاخ و مانع و سختی
و بخش عمدهی وجودما از آب است
چهگونه میتوان یک نقطه نشست، ساکن زیست همچون درخت و باز حال خوبی داشت؟
دیشب به زور پریا رو راهی جشن شب ژانویه کردم، صبح وقتی پیام خوشحالیش را دیدم کلی انرژی گرفتم
از قرار رفته بود و کلی هم راضی
با قربون صدقه و خواهش و تمنا که فکر میکنم یک هفتهای هست فقط گریه کرده، از خونه کند
دروغ چرا؟
من هم وقتی مدتی کنج خونه میشینم، دیگه حتا نمیتونم برای خرید از خونه بکنم و اون وقتها پریا تکونم میداد
که برو بیرون. برو شمال و ...... و من به زور حالم خوب میشد
یعنی همان پنج دقیقه اول راضی میشدم از حرکتم
همهاش زیر سر این پیوندگاه لاکرداره
خدا نکنه یه مدت یه گوشه بمونه، مگه دیگه دل میکنه از اونجا؟
زیرا انرژی کافی برای حرکت کانونی که همیشه در عادتهای بشری نشسته نداریم
و این نیاز به مبارزهای آگاهانه داره
با شناخت خود و حالتمون
وقتی میبینی حالت بده، باید جا عوض کنی
باید حتا جای لوازم خونه یا اتاق را تغییر داد تا بازی چشم کانون را وادار به جابهجایی کنه
ما که همه اینها را میدونیم، باز چرا اسیریم؟
چون اون ذهن نابهکار ما رو اینجوری لازم داره، آماده برای شکار
همینطور که زیر گوشت وز وز میکنه:
کجا بری؟
این همه که رفتی چی شد؟
اصلا همه جا نا امنه و به همین وضعه ..............
ولی ما با انرژیهای هم رفرش میشیم و نباید به سکون وا داد که ما آب هم هستیم و میگندیم
همچون مرداب
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر