۱۳۹۱ دی ۱۰, یکشنبه

ریشه و پیشینه‌







تا هفت‌ هشت سال ده سال پیشا جهنمی به وسعت تمام لحظه‌های حضور بر پشت داشتم و مثل یابو
   
   همه‌جا با خودم می‌بردمش و نمی دونستم چرا از شرش خلاص نمی‌شم؟
همیشه یک کیلو کلید تو ماشین بود که هر آن جهان تنگم شد، از همون نقطه‌ای که هستم راهی سفر بشم
و طبیعی هم هست که نرسیده به انتظار سحر می‌نشستم و بازگشت به تهران
از این‌جا تا ملارد می‌رفتم پیش آذر، یه قهوه می‌خوردم و نرسیده می‌گفتم: برم . 
و آذر بلافاصله می‌گفت: باز باطریت تموم شد؟
من می‌خندیدم و راهی می‌شدم
گاه می‌رفتم ملارد و شب همون‌جا می‌موندم و باز هم آروم نشده و صبح اول وقت حرکت می‌کردم به سمت چلک
آروم و قرار نداشتم. می‌دونم چه‌ام بود. بی‌تاب رسیدن یه منجی بودم
تو خونه بندم نمی‌شد که هیچ‌جا بندم نمی‌شد
یه روز با همه‌اش نشستم
جهنم خود من بودم. کوله بار تاریخچه‌ی شخصی‌م بود که در من رخ داده و معنی گرفته
این جهنم در هیچ جغرافیایی نبود جز در من
باید آتش را خاموش می‌کردم و آن‌چه را به‌جا می‌ماند تیمار می‌کردم
بعد از ماجرای کتابت به آرامش نسبی رسیده بودم
حداقلش این بود که از صبح که چشم باز می‌شد، در حال نوشتن و برون‌ریزی بودم تا بوق سگ که به زور به تخت می‌رسیدم
نزدیک به بیست مرتبه خودم ویرایش کردم ده دوازده بار هم دوباره و از نو نوشتم
که همه داستان‌ها من و شهرم و خانواده که ریشه و پیشینه‌ای بود
و این باعث شد، خودم را بیشتر بشناسم، نقاط ضعفم و ....... و روی اون‌ها کار کنم
صرف این‌که به خودت بگی ضعیفی، وحشتناکه چون چرخه‌ی حیاتت را مختل می‌کنی
مجبور بودم روی ضعف‌هایی کار کنم که تمام این تاریخچه‌ی خسته را چنین رقم زده بود
زیر سر خدا نبود سرنوشت من
زیر سر والدین‌م هم نبود
حتا تقصیر هیچ عشق شکست خورده و کشتی به گل نشسته و خر تو گل گیر کرده نبوده
همه‌اش زیر سر من بود و باید این من متوقف و تتغییر جهت می‌داد




همه این‌ها رو گفتم که بگم:

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...