خونه دارم، تو گویی سالن شهرداری
از این سر به اون سر بری، کلی راه رفتی
گاهی فکگر میکنم یکی از این موتور برقیها برای تردد در خانه بخرم
نه سی اینکه خیلی باحالام
سی اینکه تصادف اون موقع تاثیرش رو گذاشت و رفت
تنی شکسته پیکسته دارم که با هزار ژانگولر بازی تا اینجا کشوندمش و نذاشتم دیگران بفهمند تا کجا شکستهام
سی این
حتا گاهی فکر میکنم یکی از این ویلچر موتور دارها بخرم
آی حالی میده.... از اینورش برم اونورش
روزی صد بار
حالا هم میرم اما با درد و قیافه. ولی این زندگی سهم من است با درد و بی درد
من با مرگ رقصیدم نه یکبار که سه مرتبه
من اگر قدر هر نفسی که میکشم ندونم کی بناست بدونه؟
حالا سیل کن ایی
میمونه به من به تو به هر یک از ما
یک بذر کوچک و لاجون
یک هفته ده روزی صبر کرده تا ریشه بده، جوانه بزنه و خاک را بشکافه
تا یک ماه آینده این بذرها کل ایوان را استظار میکنند
همین بذرهای کوچک و به چشم نیامدنی
در زندگی من نقش دارند و از توجهم سهم بسیار
من انسان خدام و نمیذارم هیچ کجا کم بیارم
در نتیجه با اینکه اواخر دی خونه رو به یمن ورود دخترک تکاندیم
دوباره از باب ورود نوروز هم میتکانم، بذرهای امید میکارم
یا اونا رو ول کن اینا رو ببین
سالهاست سنبل نمیخرم، پیازهای سال قبل را میکارم
یعنی حتا گیاهان هم برای ادامه سعی دارند
این سنبل نمیدونم چه سالی وارد خونه شد
اینها رو ببین، بچههاشن
خودش باشه برای پست بالا
امسال اینها سال اوالی هستن
هر جزء کوچک زندگی به حساب هستی میآد و حمایت میشه
بستگی داره اقتدارش تا کجا باشه
یعنی ما از اینا کمتریم؟
یا اصلن همه رو ول کن بچشب به این مظهر زندگی و اقتدار
سالهاست هی چسب دیواری میکارم
هی خشک میشه
من هی میکارم و اون هی خشک میشد
تا امسال که بالاخره این گلدان میزبانیام را پذیرفت و خودش را به سینهی دیوار رساند
و زمستان بیپیر امسال که کلی گیاه خشکاند
این را هم به کل خشک کرده بود
من از رو نرفتم و پا به پای سایر گلدانها بهش آب و غذا دادم
هی رفتم و آمدم برگها و شاخههای خشک را دیدم و گفتم:
نه
تو نمیمیری
من حتم دارم
چون من قصد کردم این دیوار متعلق به تو باشه
و تو میمانی چون بخشی از خاطرات کودکیهامی
هااااا پس چی؟ نمیشه که فقط حسرت بخوریم
هر گلدانی که از بچگی بر ذهنم نشسته دارم
حالا راه داده اینجا. نداده؟ چلک کاشتم
یاس امین الدوله
خوشههای گلسیرین بنفش، نسترنهای بیحد. سرخ و صورتی
که البته خبر ندارم این زمستان چه بر آنها گذشته؟
یاس هلندی، چسب دیواری و گل رز که همیشه یادآور عطر مادر است
ولی اینها
وقتی صبح این جوانههای تازه را دیدم زمین شکر را بوسیدم
باورش کردم
اقتداره که در زندگی جواب میده
نه ضعف و ننه من غریبم
تازه یک کار دیگه هم کردم
شانتال خانم را هم به مناسبت عید بردم سلمانی و از موهایی که عذابم میداد راحت شدم
اینی که میبینید لباس تنش کردم، طفلی کلی سردش شده بود
اینم پارسال براش بافته بودم
هنر زن بودن فقط به بزک و فیس دادن نیست
دستان زن پر از مهر و خلاقیت است از مطبخ تا ....
در واقع ما حتا کارهایی که برای بچههامون میکنیم
از باب خودخواهی خودمونه
حالا اینکه اسمش بد در رفته و شده ایثار و جان فشانی و ... بماند
تهش باید از خودمون راضی باشیم که اسمش بشه زندگی
کلی هم قراره شیرینی بپزم
البته به کسی نگفتم امسال عید تهرانم، جز خانوادهی گرام
روز اول عید برادر جان و اهل بیت که میآن
همون مهمه
حتا اگه یک نفر را در زندگی داشته باشی، محکم نگهش دار
که من نادر را با چنگ و دندون نگه داشتم
قدیمیهای گندم داستانهای من و برادر جان را در راهروهای دادگاه به خاطر دارند
حتا سکتهی سال 88 را
من نمیذارم داشتههام از دست برن
به هر قیمت
با چنگ و دندون برادرم را حفظ کردم که ریشهی منه
تاریخچهی من و کودکیهای با پدر
من داشتههایم را با چنگ و دندان حفظ میکنم
زیرا غروری ندارم
منی ندارم
دست جناب کارلوس درد نکنه که خوب موجودی ازم ساخت در این بحر طویل زندگی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر