۱۳۹۳ فروردین ۲, شنبه

جابه‌جایی

به محض باز شدن چشمام اولین جمله این بود: 
غلط کردی. باید پاشی امروز بری عید دیدنی و میزبان اون‌هایی باشی که آدم حسابت کردن و دیروز نیامدن چون فهمیدن بیماری
بدون اجازه به جولون ذهن از تخت کندم و رفتم به قصد چای احمد
ولی خب
ای 
هم‌چین هنوز جمع نبودم
در فاصله دم کشیدن چای، به ایوان رسیدم و سر بالا کردم
همین کافی بود 
دیدن انرژی پاک و درخشنده‌ی خورشید
سر به آسمان گرفتن و نظاره‌ی پهنه‌ی بیکرانش و خورشید کبیر
یعنی امکان نداره امواج خورشید در جابه‌جایی از حال بد به خوب، تو رو مایوس کنه
مگه، چله‌ی تابستون که دلت نخواد گرما را تشدید کنی

گیاه، شانتال، و حتا اگر ماهی باشه
ما در برابر هر موجود زنده که به خونه می‌آریم،‌مسئولیم. بیش‌تر از خود
هر یک ممکن بود دست آدم بهتری باشند که بیشترین رسیدگی رو به اون‌ها می‌کنند
وقتی ما می‌آرییم اون‌ها از حق حضور یکی دیگه محروم و زندگی‌شون به دست ما قرار می‌گیره
سی همین دیگه ماهی نمی‌خرم
من‌که نمی‌تونم با معجزه جلوی مرگ ماهیانی که هیچ پیدا نیست در چه شرایطی بودن تا به این‌جا برسن رو بگیرم
اما گیاهی که زنده به این‌جا رسیده، مسئولش منم
و در هر شرایط ممکن نیست وا بدم و همین موجب می‌شه 
بیشتر مواقع از حال بد به خوب بچرخم
گاهی بیدار می‌شم و حوصله ندارم، کج و کوله‌ام .... یا هر چی ولی به زور وجدان باید گل‌ها رو آب بدم
همین کشیدن شلنگ و لمس آب و آفتاب و انرژی صورتی نباتات اجازه نمی‌ده در احوال کج و کوله بمونیم
خلاصه که انواع تراپی رو موجود کردم 
چون خودم را شناختم
با این حساب کی جز من می‌تونه حال منو خوب کنه؟
یا حال تو رو
چه فرقی داره؟



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...