۱۳۹۲ اسفند ۲۰, سه‌شنبه

بهشت یعنی عطر سیب




در فهم من از کلام خدا این برآمد که:
بهشت چنان نزدیک به انسان است که کافی‌ست، دست دراز کند
و ما عادت به زیرو رو کردن و خواستن آن محال داریم
یعنی همیشه دنبال چیزی هستیم در دور دست‌های ناپیدا.
مانند خرید یک کیلو پرتقال که کل جعبه زیر و رو می‌شه،
 در حالی‌که مغازه  دار بهترین را روی جعبه چیده
 درست به مانند خدایی که گاه بر عرش و گاه بر فرش می‌نشیند 
خدای داخلی و درونی، حال نمی‌ده
خدا باید به‌قدر کافی دور از دست رس باشه که به عظمتش باور بیارییم
و خوشبختی و بهشت هم از همین دست است
بهشت من بسیار درونی و خدایش هم همان‌جاها بر تخت سلطنت تکیه داده
دنبال واژه‌ی خوشبختی سر به بیابون نمی‌ذارم
در نگاه دیگران یا دستان‌شان جستوجیش نخواهم کرد
هر چه هست، در ذهن من و دستان من است
هنگانی که ظرف می‌شورم، طرحی می‌زنم، می‌خندم، یا
 وقت پختن یک ظرف پای سیب
بهشت من همین‌جاها همین نزدیکی‌ست
بهشتم درمیانه‌ی سکوت ذهنم است
در ناکجای بی سرانجام
در شخصیتی که به وقت مرگ ملاقات و تجربه کردم
گندم بدون وابستگی
بی تعلق
بی ذهن
بی من
من فقط می‌خندم
به دنیا به زندگی به 
ثانیه‌های اکنون

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...