ده سال عادت کرده بودم به همه سرویس بدم جز خودم، چون از دهان قوم شوهر اینطور شنیده بودم که
دختر تا وقتی خانومی میکنه که خونهی پدر و مادره
وقتی اومد خونهی شوهر برای خودش چیزی نمیخواد
هر چه هست برای بچه و همسرش میخواد
البته قبل از همه چیز منظور مادیات بود
کمااینکه پریسا به خودش حق میده از من سین جیم کنه فلان چیز چی شد و یادآوری اینکه
اینها دیگه مال اونهاست و من ..... وای همهاش بمونه در امسال
مام بعد از متارکه موندیم با یه خونه که البت همهی اسبابش به تاراج رفته بود
من خالی، خونهی خالی
وسیله برگشت دوباره، بهقول قدما پول چرک دسته
اما من نه
تا رفتن پریا من هنوز اون بیرون در بودم و تکرار میکردم
من که چیزی برای خودم نمیخوام
دستش درد نکنه که یهوقتی رفت که مام فرصت کنیم به خودمون برگردیم
البت بعد از هزار سال
و همهی این برو بیا، بزن بکوب .... همهاش سی شهرزادیه که تا دی سال غایب بود
ها
سی اینه که خودم رو به آب و آتیش میزنم. بعد از سیصدسال میزبان خودم هستم
باور کن همین خوده است که وقت مرگ خفتت میکنه:
تو برای خودت در طول عمر چه کردی؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر