۱۳۹۳ فروردین ۳, یکشنبه

شاید فردا



هر روز كه چشم باز مي‌كنم،  شكر مي‌كنم فرصتي ديگري براي ادامه دارم
اما این کار نیمه چیه که این‌طور درگیر اتمام‌ش هستیم؟
یادم هست همیشه یک کار نیمه داشتم که صبح بابتش خوشحال یا ناشاد باشم
باری عشق بود، باری هم کاری از جنس سخت، یا زمان‌های بسیار که
مادری من بود که نیمه مانده بود
البت که این پایانی نپذیرد، 
یک‌بار مادر شدن بسنده است برای ابدیتی مادری
خوشبختانه مانند همسری نیست که ابدیتی بهش بند نباشه
همسری می‌مونه به برداشتن از سینی اردور
قشنگ نیست اما حقیقت بیش از این نیست
ما یک‌بار تکه‌ای کوچک از این سینی برمی‌داریم که یا زود تمام و یا سال‌ها طعم‌ش گوشه‌ی دل به‌جا می‌مونه
ولی حقیقتا همه خوشحالند؟
خوبی همسری در اینه که هرگاه محلی برای ادامه نبود، 
تو حق داری شرایط را ترک کنی
 خواهری، برادری، اولادی و .... این‌ها پیوندهایی‌ست که همیشه نیمه تمام خواهد ماند
همیشه یکی زودتر می‌ره و رشته گسسته خواهد شد
و در این جهانی که مانا نیست، ما به چی چهار چنگولی می‌چسبیم؟
عملا تنها داشته‌ی ما چیزی‌ست به‌نام امید
امید به چیزی که شاید نباشد، 
شاید نیاید، 
شاید توهم و شاید خیال خوشی برای تداوم زندگی‌ست
امید تنها ابزار نگهدارنده‌ی هر یک از ماست برای ادامه‌ است

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...