چه حكمتيه كه فكر ميكنيم با سال نو يا مراسم عيد، بناست احوالات ما هم تغيير كنه
يعني از بچگي برنامه ريزي شديم سي همين
به بهانههاي بسيار شادي كنيم و به انتظار تحول باشيم
يا با زبان خودي تر به انتظار معجزه بنشينيم
يعني دروغ چرا؟
در تمامي اين سالهاي رفتهي عمر، هيچگاه اينحد عيد و رسوماتش به چشمم نيامد كه امسال ميآد
شايد سي اينكه بعد از هزار سال عيد شده و من به سبك بيست و اندي پيش تنها و در تهرانم
شايد از بلوغ تا كنون اينطور روزهاي عيد را كه ميره نشمارده بودم
شاید سی اینکه براش کلی زحمت کشیده بودم؟
زحماتی صرفت برای خودم و من هنوز در این سوی دیوار به انتظار عیدم
دروغ چرا؟
دیروز تمام مدت در بستر درد بودم
درد همان عملیات بند بازی بهنام خانهتکانی و سرمونیهای ایرانی
تن شکسته تا ابد شکسته میمونه، شاید به چشم نیاد
خوده صاحب درد میفهمه کجا آویزونه
شباهتی به دل شکسته نداره
شاید خودش موجب شکستگی دل بشه
لیک مثل اون به ظاهر نمیشینه تا عالم و آدم بفهمند
دلی شکسته
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر