از اول سال شبها سر ساعتي خاص، عطری که بیشباهت به یاد بهشت نیست
نرم نرمک خودش رو به شامه میرسونه
هی رفتم
هی آمدم
توهم زدم
گفتم لابد یک روح مقدس
یا موسیو زمان
شاید .... نه عقبتر نرو که به عقاید شمنی قد نمیده، مقدسات جات
همین خرافههای ملی و میهنی خودمونی
گاهی بسیار زیاد و گاه کم
خلاصه که حسابی فکریم کرده بود نهکه دوباره بناست در ماه چیزی رویت بشه؟
تا چهارشنبه شب که بیوقته اومدم و نشستم پشت این میز
اوه ه ه ه
بهکل دیوونهام کرد رفت
تو بگو نشسته بودم وسط اصل جنس
از خرافه دست کشیدم و با دقت اطراف رو برسی کردم....... تا رسیدم به گلهایی که امسال بعد از صد سال
برشاخه نشسته و غافلگیرمان کرد
این گل راس ساعت 9 شب چنان عطری از خودش پخش میکنه
که در هیچ خاطرهی زیست محیطیام نیست
از رازقی و شب بود رویایی تر و با همین گلهای کوچک، کل خونه معطر میشه
از حضورش
اونوقت ما جانشین خالق یکتا و حامل روح او
به قدر یک نخود خیر به جامعه یا اطراف نمیرسونیم
اینم باز فال نیک میگیرم برای سال تازه که لابد باید درش
موفقیتهای بسیار برچینم
الهی شکر که هستیم و عید 93 را هم تجربه کردیم
شکر که در این منظومهی فراخ شمسی
یک کف دست زمین بود و تجربهام را بر آن بنا نهادی
شکر بهخاطر بهار و تابستون، پاییز و زمستون
بابت، شب و روز، ستاره و
ماهی که عاشقشم
بهخاطر مردمی که در سینه مهر دارند و
بهخاطر شانس این تجربه از میان بیحد سیاره در کائنات
برای ما
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر