صبح خيلي زود برام خاك آوردن و امروز كانون ادراك به سمت باغباني در حركت خواهد بود
امروز وجه باغبان من جاري و به تلاتش براي پذيرايي از بهشت
يا طبيعت
طبيعت براي من همه چيزه
كاش هنوز در عصر گله داري بودم
در مزرعهي پدري يكه ميتاختم و بوق سگ خست برميگشتم خونه
خونه، خونهي من بود نه عاريهاي و موقت مثل چلك كه از وقتي ميرم تو فكرم كي برگردم
هر شب با این فکر به خواب میرم که صبح جمع میکنم برمیگردم
صبح هم تا خودم را جمع کنم شده ظهر و مودم چرخیده
آخه من زادهی نیمه شبم، از همین رو وقت روز کلافه و سردرگمم
ظهر که اذانش رد میشه، تازه تازه بیدار میشم و خودم رو پیدا میکنم
این همه صغری کبری سی اینکه اومدم بگم
این قدردانی اختصاصی برای شماست
جناب همشهری محبوب من
کسی که تا حالا ندیدمش اما مشترکات و دردهای هم گل بسیار داریم
شمایی که دیر به دیر میآی، ولی همیشه و در همهی این سالها همان کسی بودی که به وقت تنگی
میدونستم کافیه بیام و چند خطی بنویسم، میدونستم اگر هیچ کس هم نشنوه
تو میشنوی
دیرو زود داره، اما سوخت و سوز هرگز
تو تنها رفیق مداوم و خیلی خوب من در جهان مجازی شدی که از من همه چیز میدونی
و من اندک
و برام هیچ مهم نیست
دیوار رفاقتت تکیه کردنیست تا ابد
تمام قد و رسمی و غیر رسمی
برای تک تک لحظاتی که تنهام نذاشتی صمیمانه سپاسگزارم
همشهری خوب و نازنینم
تو که هر ترک روحم را فهم میکنی
رضایتمند باشی و دل قرص
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر