۱۳۹۳ فروردین ۲, شنبه

من می‌تونم



خدا به آدم هچ نده، اما مبارز به‌وجودش بیاره،‌ کافی‌ست تا مالک هر آن‌چه نداره و می‌خواد بشه
و وای به اون روزی که ما این خواست به ادامه را از دست بدیم و دست از نبرد برداریم
 نبردی نیست مگر با باید نباید هایی که عمری در گوش‌مان خواندند
من نمی‌تونم، می‌دونم
با 
من می‌تونم، می‌دونم
فاصله‌اش از زندگی در دهلیزی مخوف و هولناکه تا زیست در بهشت
همان تعبیر جهنم و بهشت
و این لحظات در گذر
ثانیه‌هاش
 تصاویرش و هر آن‌چه که هست و نداری
 همه حق ماست

سهم کسی‌ست که برای رسیدن تلاش می‌کنه
برای برداشتن، داشتن، یا حتا گذاشتن و رفتن
اگر خوشبخت نیستیم از کم کاری ماست
اگر بد بیاری می‌اریم، از باورهای ذهنی‌ماست
جهان آینه‌ای برابر است که دعوتش می‌کنیم یا به قهر می‌گریزیم
گذشت هنگامه‌ی کودکی و بهشت مادری و لقمه‌های آماده
از در بزرگی که گذشتی هیچ‌کس مسئول نیست جز ما
می‌رم یه خروار شادی بردارم از دومین روز فروردین که دیروز از کفم رفت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...