ای کاش تجربیاتم به درد کسی میخورد و یا ایکاش بشر عادت داشت از تجارب دیگران درس بگیره
خودم کل گندم را برگ برگ و در تمامی شهر میگستردم
ایکاش نگاه انسان مهربان بود و با اطمینان؛که من از حضوری به ناگه و بیگه آشفته نمیشدم
فکر کن!!!!
در اون جنگل بی محدوده شبهای بسیار به تنهایی حضور دارم و از هیچی نمیترسم
اما از برخی شما نه ترس که وحشتزدهام
از موجودی دو پا بهنام مرد
میدونم وقت الکی خرج نمیکنید
بیهوده گندم را برگ برگ نمیکنید
میدونم این ملت ایرانی اصولن حوصلهی مطالعه نداره
شاید یه نخود یه لپه نه حدود 5 هزار پست گندم
نه چند شبانه روز پیاپی
نه بعد از اعتراضات و باز و بسته کردن گندم، برداشتن صندوقخانه و ...
این یعنی یکی یک خوابی داره برام میبینه
آدم باید خودش عاقل باشه
از کتابت به نقش و رنگ برگشتم چرا که فهم کردم این ملت
اصولن حالش رو نداره
حال مطالعه و توجه به دیگری غیر از ذهن وراجی که مداوم وز وز میکنه، نداره
منم ندارم
هزار ساله کتاب نخوندم
در نتیجه شما هم اگر 22 سال از دست این اولاد آدم به پستوهای بیتکرار پناهنده شده باشید
از ریسمان سپید و سیاه خواهید ترسید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر