۱۳۹۳ فروردین ۴, دوشنبه

جریمه‌های عیدانه



این‌که عید باشد و در کارگاه بند بشم
ناممکن
فکر می‌کردم شدنی‌ست
از جایی که کانون ادراک در زمان حرکت می‌کنه و هر یک از ما در این ایام به‌نوعی به کودکی‌های پشت سر سرک می‌کشه
پاره‌ای از عادات خودسرانه‌ی کودکی هم سربرخواهد آورد
از جمله، جیم فنگ از هر کار یا مسئولیت
یادش به‌خیر تکالیف عید
البته بیشتر به جریمه‌های عید شباهت داشت
خوب یادم هست که باید دفترهای نو و تازه می‌خریدیم که بعد از سیزده همه باید سیاه به مدرسه می‌رسید
در واقع یه فکر کرده بودن که بچه‌های بسیار آن زمان چنان درگیر تکلیف عید باشند
که صدا ازشون درنیاد و بل‌که والدین به تفریح بپردازند
که این در خانواده‌های ایرانی به انواع مختلف رنگ می‌باخت
تا کلاس سوم دبستان که بی‌بی‌جهان بود، 
 انجام جریمه‌های عیدانه وظیفه‌ی عروس‌های  بی‌بی بود
خب من آخه خیلی گناه داشتم و عزیز بودم و
 شاید بی‌بی باور داشت تا ابدیت هست و انگشتانم هرگز خسته نخواهد شد؟
خلاصه که یادت بخیر جریمه‌های عیدانه که عجب کابوسی شدی با رفتن بی‌بی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...