گفتی نون و پنیر، کردی کبابم هم بچگی
جملاتی بود مخصوص ایام کودکی ما که دیگر و تا ابد به گوش نخواهیم شنید
مثلا
تو رو خدا، مگه تعارف داریم؟ یک لقمه نون و پنیر با هم میخوریم و یا یه کاسه آب بستم به آبگوشت با هم میخوریم
خوب فکر کن چه ساده با هم رو در رو میشدیم
چه زندگی ساده بود
سوای نظام و گرانی و ... موضوع بین ما مردم عادیست و دلهایمان
که فراخ بود و نورانی
الان چی شده؟
از تنهایی بال بال میزنیم ولی دری به صدا در نمیآد
زنگ تلفنی بر نخواهد خواست و ما سرکوب میکنیم
چرا که خسته ایم
مردم همان مردم خوب قدیمی نیستند.
نان و پنیر صفا و صمیمت از سفرهها رخت بربست
یکی از موارد دلخوری سفر اخیر پریا این بود که:
زندگی پریسا پر شده از سریالهایی که به گفتهی خودش پریا میره و اونها میمانند
شبهای تنهای حوصله سربر مانده و ما که ریسمانی نداریم جز تیویهای بیگانه
هر کدام چندین دیش و کاسه بشقاب ردیف کردیم بر بامها برای فرار از شبهای تنهایی
ما حاضریم تنها بمانیم و ... دل به تیوی خوش کنیم که چی؟
از هم امید بریدیم
احمقانه بزرگ شدیم و تنهایی را خوب فهم کردیم
و مردم بد پندار پد کردار
چه با خود کردیم؟
پنجشنبه باز منوچهری بودم، برای خرید بودم ایام تعظیل عید
امسال میخوام به سبک خودم عید باشه
نه به روشی که هزار سال باب کم نیاوردن پیش بچه
کم نیاوردن بچه پیش رفقا
غایب نبودن ما در سفرهای نوروزی
خب همه میرن همه میکنن و ما هم یکی از همه باشیم
نوروز پارسال هیچ به دلم ننشست و هر چه طی سال به سرم آمد، انداختم گردن غیبتم به وقت تحویل سال
سال تحویل کجا باشه چه تفاوت داره؟
ولی ذهن من برنامه ریزی شده بود سالها که :
آدم باید وقت سال تحویل توی خونهی خودش باشه
و اینکه چلک هم خانهایست که خودم ساختم هم دلیل نمیشه که به حساب ذهنم
خونه بیاد
ذهن من فقط اینجا را به نام خونه میشناسه و سی همین هرچه در سال رفته بهم تلخ نشست انداختم گردن سال تحویل در چلک
حالا امسال میشینیم خونه که هیچ
اصلا هم سفر نخواهم کرد میخوام فقط نقاشی کنم
هزار سال آن کردیم که همگان کردن
امسال این کنیم که خود میگوییم، بلکه سالی رنگین کمانی بود
لیک مانا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر