۱۳۹۳ فروردین ۱۱, دوشنبه

در من بشارتی هست



فکرش هم نکن که اجازه بدم روزم متصل به سوژه‌ی خودکشی اونی که نمی‌دونم کیست، به پیش بره
برگردیم به زندگی که مخلص‌شم
دیروز کلی باغبان نمونه بودم و با خودم حال کردم









نه‌که فکر کنی از ترس ذهن در دنیا رو به خودم بسته باشه
امکان نداره . این‌همه هربار زور ردم تا یه شیش و بشی جفت پنجی چیزی بیارم تا بازی رو از موسیو عزرائیل ببرم
به قدر هر نفسی که می‌کشم، زندگی‌م رو می‌سازم
به امید غیر نیستم
 از دشوارترین امور تا سهل‌ترین ها تنها مبارزه‌ای برای من در زندگی و وظیفه‌ی منه
حق منه، این‌ها تنها مال منه حقیقی‌ست که در زندگی دارم
گرنه هیچ‌چیز مال هیچ کس نیست و مال شدن روابط انسانی را به هدر حساب و کتاب می‌ده
من موضوعات دم دستی ذهنم رو تعریف می‌کنم
کاری که نیمی از اون صبح‌ها در همین صفحه انجام می‌شه
من قصد می‌کنم که روز خوبی بسازم
همین
دیروز کلی باغبونی کردم
خاک بازی دوباره زنده‌ام کرد و  به بازی برگشتم
 زندگی همین بازی‌هاست
یه‌قول دو قول من با من
بی‌خیال من
با خودت حالش رو ببر
هر آدمی ممکنه فردا نباشه، چرا زندگی ما بند غیر باشه؟




در من بشارتی هست و در عجبم زین خلق
 که بی این بشارت، شادند
   شمس

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...