از یهجایی که زیادی قاطی جرگهی اهل هنر شده بودم، دچار دلزدگی از نوع کشتی و دریا شدم
چنان که بهکل دور رفیق بازی هم قلم کشیدم
چه به هنر بازی
شاید یکی از دلایل عدم اشتیاق من برای دنبال کردن جدی حرفهی نقاشی، هم همین بود
آدمهای متکبر و ناجنس
از دم پر از نخوت و تکبر
چشم دیدن هیچ کس حتا زن و شوهر هنر مند خودشونم ندارن چه رسه تو
از وقتی درگیر این انجمن بازی شدم
میفهمم
چه همه کرم
زیز جولک بازی
برخی نشناخته نسبت به هم گارد دارن،
سعی میکنن یه جور اول تو رو متوجه کنند،
بعد از توجه بهت نشون بدن که اصلن تو رو هنوز ندیدن
وای دلم به هم میخوره از این بازیهای بیمار گونهی اهالی هنر
کاش میشد اعلامیه عکس پروفایلم کنم که:
با کسی کاری ندارم
قدر کسی هم جز خودم نیستم
فقط میخوام وقت رفتن بدونم تا کجای راه رفتم؟
خیلی شخصی
سی همینم در هیچ رقابتی هم شرکت نمیکنم
نه در هیچ کار گروهی
همین پشت مشتا نون و ماست خودم رو میخورم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر