۱۳۹۳ فروردین ۴, دوشنبه

بزاق ذوق




شکر که روز سوم عید هم به زیباترین شکل، طی شد
دیروز میزبان بودم و چرخه‌ی حیات زیر سقف خانه‌ام جریان داشت
روزهای دور و نزدیک خوب و زشت .... همه‌ی آن‌چه سایه‌وار همگی می‌گذرند
و اون‌چه باقی می‌مونه خاطرات خوب نقره‌ای‌ست
من خانه را در روزهای میزبانی، بیش‌تر دوست دارم
خودم را در سایه‌ی میزبانی،   زیباتر می‌دانم



از میز چیده‌ شده‌ی عیدی که شوقش هر سال پشت درهای خانه‌ی عمه منتظر است
همیشه دوست داشتم و سعی کردم، این‌جا همان خانه‌ی معروف عمه‌جان باشد که پر است از
مشت مشت محبت و قاقالی‌لی
عیدی‌های رنگی
عطر خوش عود و شیرینی خانگی 

برنامه‌ی هر عصر جمعه 
که ثبت شد
 در خاطرات این بنا
عطر وانیل که هر از گاهی 
می‌پیماید راه پله را تا بام
و جمله‌ی معروف:
اوه.... عمه‌ات داره شیرینی می‌پزه
 و بزاق ذوق که جمع می‌شود در دهان
  من سازنده‌ی خاطراتی خوشم که در کودکی‌های خودم گم شد
هرگز عمه‌ای ندیدم که  
کسی هم در خانه‌مان شیرینی نمی‌پخت
و هرگز عیدانه‌ای مخصوص در جایی منتظرم نبود
این تصویر رویا گون از کجا به ذهن من پر گشود؟
ما خالق جهانی رویایی هستیم
وای بر ما که گر به ذره‌ای پا پس بکشیم از سهم‌مان در این جهان
خدای‌گونه زیستن
محبت کاشتن
عشق برداشتن
مهم نیست دیده باشم یا نه
من در درونم دارم
مثل تو
کافیه بخواهیم بذلش کنیم

 


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...