۱۳۸۸ مرداد ۱۹, دوشنبه

پرورش، سمعی و بصری ، بی‌بی‌جهان




شبای تابستون ما باید زود می‌خوابیدیم و تی‌وی شزم نشون میداد
وقت بچگی ما هر خونه‌ای تی‌وی نداشت. اونی هم که داشت فیسی می‌داد و صدای تی‌وی همسایه تا سر محل می‌رسید
در نتیجه فیلم‌هایی که به ساعت خواب بچه‌ها می‌خورد را توسط قوة تجسم و خلاقیت می‌ساختیم
یا وقتی صدای داستان شب جانی دارل از رادیوی دایی جان تا بالا می‌امد از بخت بد فقط صدای ترمزهای ماشین و تیراندازی‌هاش نصیب ما می‌شد
معمولا این شب‌ها من بدخواب می‌شدم. چون عادت کرده بودم هر صدایی را تصویری بشنوم
اما جان از صبح‌های زود وقتی می‌خواستیم بریم مدرسه تی‌وی امریکا مضحک قلمی داشت. خدا می‌دونه این مراسم صبحانه چه‌قدر کش می‌آمد تا من از کرسی و تی‌وی و خونه بکنم
به هر حال ازبچگی تی‌وی قاطی زندگی ما بود و یادم نمی‌ره . جمعه‌ها دایی‌جان‌ها و زن‌ها و بچه‌ ریزه‌هاشون که همه از من کوچکتر بودن جمع می‌شدند خونه‌مون

بی‌بی سفره می‌انداخت از این اتاق تا اون اتاق . با قیچی قدیمی از حیاط سبزی خوردن تازه می‌چید یا ترشی‌هایی که از کوزه در می‌آورد و در کاسه‌های طرح مرغی می‌ریخت، همه محصول خودش بود. بی‌بی‌جهانی بودها. از هر پنجه‌اش هنر می‌بارید

یادش بخیر بشکه‌های نفت زمستون گوشه حیاط. اول پاییزعروس‌ها و عده‌ای خانم دیگردر حیاط جمع می‌شدند با هم ذغال گوله می‌کردند برای زمستون
خدایی‌ش به زن‌های حالام می‌گن زن، این بیچاره‌ها هم زن بودن؟
شنیدم قدیم‌تر بر اسب می نشسته و تفنگ‌دارهای پدربزرگ دو طرفشتا مامورین رضا خان به حجاب بی‌بی بی‌حرمتی نکنند.
در آتش اسفند می‌ریخت و دور سر نوه‌ها می‌گرداند که مبادا جمع زاد و رودش را همسایه‌ها چشم بزنن
این عادت موند تا وقتی همه تی‌وی داشتن ولی باز جمعه می‌شد
نه بی‌بی‌جهانی بود که در حیاط این‌ور و اون‌ور بره
نه دایی‌جان‌ها ریسه می‌شدن به خونة ما
حالا نمی‌دونم جمع خانوادة ما به خاطر تی‌وی گرد و جمع بود یا به‌خاطر، بی‌بی؟
آخ که کجایی بی‌بی دوباره در حیاط سفیدآب بسازی و بوی گند خونه رو برداره ولی باشی
بودی و تو تخمه بو می دادی. من می‌خندیدم. با هم می‌خندیدم تا دهان تخمه‌ها باز بشه.
مادر از ترس شما جرئت نداشت از نزدیکی من رد بشه
با هم راشد می‌شنیدیم به روضة منزل آقا که در همسایگی و تبرک محل بود
می‌رفتیم. من زیر چادر ادای گریستن درمی‌آوردم و قد می‌کشیدم
بزرگ می‌شدم، شکل تو. نه مثل دخترت، عین تو

لحظه‌ی قصد

    مهم نیست کجا باشی   کافی‌ست که حقیقتن و به ذات حضور داشته باشی، قصد و اراده‌ کنی. کار تمام است. به قول بی‌بی :خواستن توانستن است.    پری...