من پُرم
نه
من پُر از حس، کار، اما کارم نمیآد. نه اسمش تنبیلیست و نه ولگردی. همینطور تصویر پشت هم میآد و میره و در خاطر گم میشه
اما همه کار میکنم جز ثبت تصاویر
بعد باز بیشتر از خودم شاکی میشم. یهجور حس، طلبکاری. خب این فقط تقصیر منه که هیچ اتفاقی نمیافته
شاید انگیزة حرکتی درم نیست؟ شاید هم ذوقی نیست. وقتی نقاشی میکردم، همیشه به این نیت بود که حتما قاب میشه میره روی دیوار
الان هم وقتی بلاگ مینویسم، بلافاصله نتیجه میشه میره تو اینترنت
اینم میدونم که تا چهار سال آینده وقت دارم تا سر صبر روش کار کنم. اما موضوع اینم نیست
من گم شدم، واژه باهام نیست
هر چه میگردم حرفی تا به نخ بکشم و به یه چیزی آویزونش کنم، دم، دستم نیست
البته امروز روز من و همه چیز تا اینجا خوب بوده. اما من در یک بلاتکلیفی عذاب آور شناورم.
یک نوع انتظار. یک حس نمیدونم چی
مثل یه جور ملنگی
راستی ملنگ یعنی چی؟ گو اینکه ما خودمون از باب تجسمش، تعریفی مهیا کردیم. اما ادراکی از ملنگ، موجود نیست
پس به نیت خودم، قربتا ا.....
خلاصه که آقای شریفی بیا بد کردی.
تو نباید دنبال واژه بگردی که وازه سازی
پاسخحذفاونهم از نوع پر انرژی و عشقش
اگر دروغ می گم دورو برت و سیل مشتاقانی رو که هر روز میان ببین
همیشه بهت گفتم زیادی خودتو زیر ذره بین می گذاری
گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع
سخت می گیرد جهان بر مردمان سخت کوش
هر یک از ما اگر کارش درست باشه
پاسخحذفمثل من کم نمیآره
آمار کم آوردنهام طی دو سال گذشته
زده بالا
این یعنی سیستم به کل به ریکاوری احتیاج داره