۱۳۸۸ شهریور ۶, جمعه

جمعه بی‌ربط



روزها اسامی خودشون را دارند، ولی احکام برنمی‌دارند، چون تابع ابروباد و مه و خورشید و فلک در همه
اما چه‌جوری دیدن، چه‌طور با اون‌ها مواجه شدن و تعبیر کردن
فضیلت خودش را داره
مثل اچار فرانسه، بالاخره یه چیزی رو می‌چرخونه و کانون ادراکت یه نموره از حال بد دور می‌شه
که جای بسیار امیدواری‌ست
بعضی با مصائب همراهی می‌کنند و دل به دریا دنبالش می‌رن
این نه تنها فضیلتی نداره بلکه چنان کانون عادت‌ها رو یه سفت می‌کنه که تو ناخودآگاه همون‌جا برای همیشه می‌مونی
این می‌شه، اول پیری
اختیار باماست
البته در این لحظه خیلی هم به اختیار باور ندارم
وقتی وسط گیره باشی و هی بپیچونن و سفت ترش کنن، باور خودتت هم از دست می‌دی
خیلی عادت نکنین من همیشه رو هوا باشم و سفت به تاق باورام چسبیده باشم
روزای برزخی، جهنمی، دوزخی، ابلیسی هم دارم
که نمی‌دونم چرا این صبح‌ها اصلا دیگه چشم باز می‌کنم؟
خلاصه که مثلا قرار به
بودن در هرلحظه. اکنون و حالا و در هر لحظه در عرض لحظه، شناور بودن
یا با سرعت با جریان رفتن و در نتیجه سرت بکوبه به هر چی که در مسیر این جریان قرار گرفته
نه که فکر کنی رفتم بالا منبرها
خودم یکی از واجدین شرایط فعلی هستم که دارم حتا با نوشتن و گفتن این‌جا باهاش مبارزه می‌کنم که در جریانش نیفتم
پس با خنده و روی زیاد می‌گم: وای چه صبح دل نشینی! البته دیگه نزدیک به ظهره
اما از هشت صبح با خودم کشتی گرفتم تا راضی شدم به مبارزه برخیزم و اینا رو با صدای بلند و محکم
به خودم بگم
سلام زندگی که خیلی هم مالی نبودی
سلام جمعه که وفادار کودکیم بودی

۱ نظر:

  1. صبح زیبای ظهر گونه ات بخیر همکلاسی
    خوشحالم که از برزخی که صبح بلاگش رو خوندم و الان دیگه اینجا نیست
    مثل همیشه با صلابت و پر انرژی داری عبور می کنب
    بر قدمهات بوسه می زنم
    و دیده به راهت فرش می کنم
    ایزد بانو

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...