۱۳۸۸ مرداد ۱۱, یکشنبه

سلامی پر از امید


سلام
سلامی نزدیک به نیمه روز
این‌همه کلة صحر گفتیم سلام، صبح بخیر اتفاقی نیفتاد بذار یکبار لنگ ظهر سلام صبح بدیم. خدا را چه دیدی ؟
شاید ورق برگشت؟
من که هم‌چنان منتظر معجزه نشستم
البته گو این‌که افکار مشوش و پریشان از وضعیت موجود راهی باز به سوی احوال خوش و آرامش نمی‌ذاره
ولی ما حتا بعد از مرگ پدر هم ادامه دادیم. یعنی زندگی خاصیتش به ادامه است تا هستیم
اما در چه فضایی؟ ولش کن امروز رو نمی‌خوام با اندوه شروع کنم
روزهاتان همه خدای گونه
معطر به رایحة بهشتی که گم کردیم. بهشتی در همین نزدیکی. در همین چند قدمی
باور کن فاصلة بهشت تا جهنم برای من گم شده. نازک تر از یک مو
با ورود یک فکر، یک وهم، یک اطلاعات بهم ریخته کافی‌ست تا از هرجا که باشم مستقیم سر از جهنم، ابلیس ذهنم در بیارم
باور کن ابلیس معنایی جز ذهن مکار خودمون نداره
این تنها وسیله‌ای‌ست که می‌تونه ما رو به رنج و اندوه بکشونه.
سلام به روزی که درش انسانیت نخفته باشه
سلام به دل‌هایی که هنوز از محبت می‌تپه
سلام به چشم‌های امیدوار و مانده به راه، بازگشت
هر بازگشتی، چه ما به جایی که فکر می‌کنیم و یا کسی از راهی که ما انتظارش را می‌کشیم خواهد آمد
کسی که مثل ذوق کودکی دلت را تازه کنه
خدایا همه راه‌های بستة انتظاررا بگشا

۲ نظر:

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...