۱۳۸۸ مرداد ۱۴, چهارشنبه

دن کیشوت


فکر می‌کردم انواع شب تعطیل و شب عید را تجربه کردم و ندیده‌ای نمونده
اما عجب شب، عیدی. ها .خودش مبارکش کنه
من تا حالا شهر تهران رو انقدر بدبو، ترسناک و زشت و رعب آور و سرشار از امواج خیانت ندیده بودم
گو این که این پایتخت کثیف، از اول هم چیز مالی نبود. با این‌حال این وضعیت باعث می‌شه فکر کنی بهشت برینی از کاسه‌ات رفته
از هر راهی که می‌خواهی برت چنان ترافیک و راه بندانی‌است که انگار جام جهانی بردیم
از اون‌ور
همه غمگین، عصبی، شاکی، ناراضی، تحقیر شده خلاصه که حال بدی‌ست جانم حال از این بدتر نمی‌تونی در نگاه‌ها مردم این بوستان زیبا ببینی
بمیرم برای دل مادرایی که گل‌هاشون پرپر شدن
خدایا انقدر صبوری بهشون بده تا سبز شدن دوبارة جوانه‌های پر پر را در کل سطح ایران پر افتخار ببینند
وقتی از هیچ کجا راهی نداری به اولین مسیر بازی که می‌رسی مجبوری بپیچی
مام رسیدیم اول خیابان پهلوی و دیدیم اه چه خلوت؟! بزن بریم
در همین لحظه بود که دیدم زمین داره زیر چرخ‌های ماشینم می‌لرزه
شده بودم شبیه دن‌کیشوت و شوالیه‌های سیاه پوش رو می‌دیدیم
که دارن به سمت جنوب پهلوی می‌تازند
خدا نسیب نکنه. شکل‌شون هم شکل آدم نیست. امواج ابلیس در سطح شهر گسترده و ابرهای سیاه، قیرگون بر آسمان تهران پهن گشته
نیمی به خواب اندر و نیمی سحر. نیمی هم خنگ
دنیا رو آب ببره ، بعضی از این قماش رو خواب می‌بره
نمی‌دونم چندتا وانت پر از شوالیه؟ چندتا موتور ؟ با نقاب. بی‌نقاب. خوبی مبارز این شده که دیگه همه نقاب می‌زنن
همه از هم می‌ترسن و سخت درحال زو بازی کردنیم
آخی، زو! یادت هست؟
کاش عقلم می‌رسید کمی جدی تر به این ورزش پر از هیجان از همان نوجوانی می‌پرداختم
خلاصه که من این روزا دُن کیشت و هرچی می‌بینم، یه ماجراست
ماجرایی تلخ و سیاه
پراز بزن بزن و دعوا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...