یهکارایی کردم، به محاسبات سرانگشتی و قدیمی خودم که بارها جواب داده، امیدوارم اینبار هم بده
خب همینکه قصد به تغییر میکنی، یک روند، یک جریان، یک پرونده جدید .......افتتاح میشه. جز پوشهو متنهای داخلش محتوی انرژی تصمیم و ارادة ماست
خب ببین. بدجنسی نکن. من اینها رو در همین حد بلدم که همیشگی هم نیست. گاهی علامة دهرم و اون بالا و در همسایگی رفقای جبرئیل پرسه میزنم
و وقتی که تهی از انرژی ، مهر میشم مثل بهمن با سرعت همه چیز را خراب میکنم و گوله رو به پایین
اونجام خب پیداست میشم، همساده ابلیس اینا و دارو دستهاش
از کوزه همان طراود که دراوست
اما حال خرابی یعنی همه اینا رو بریز دور من حال خوبی ندارم: منیم بیلمیرم
یعنی بخواهی هم قدرت باور همان اعتقادات درت نیست و ترجیح میدی چادر رو ببندی به کمرت و مثل قمر خانم بگی: آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآای
نففففففففففففففففففففففس کش
کو این خدا؟
این فعلا اخبار تا اینجا
چیه؟ خب مگه من دل ندارم مثل این بنگاه دروغپراکنی از خودم را به راه اخبار بگم؟
برم فعلا به ادامة حرکات ساحری که ابزار سحر معطلند و ممکنه سحرش و قصدش و رنگش با هم بپره
برمیگردم میگم کار این قصد، ساحری به کجا کشید
منتظر باش
بزودی
خب چیه؟
از تبلیغات و بوق و کرنا غافل نباش
خوب در بلاگ بعدیت فقط گفتی از عشقت هم گذشتی
پاسخحذفاما ادامه ساحری و هدفش چی شد
جدی ازش گذشتی
چرا آخه؟
یعنی اینقدر خسته و کلافه شدی؟
ساحری
پاسخحذفخوبه اما در ادامه نگفتی قصد چی بوده؟
همکلاسی اینقدر کلافه و خسته ای که از عشقتم گذشتی؟
داستان در ادامه پستهای قبلی بود
پاسخحذفمن از عشقم نگذشتم
ترکش کردم
چون در یکی از این لحظات تلخ بودم
حالا فقط این لحظات را کنترل میکنم
شرش نگیرتم