۱۳۸۸ شهریور ۱, یکشنبه

من شبم، اما خنک



از باد زنگ شروع می‌شه
.
.
تا از پنجره عبور می‌کنه و
.
.
.
از من می‌گذره
یه‌کمی هُرم گرما داره
تاب می‌آرم. می‌دونم رعدها می‌گه
بزودی
بارون می‌زنه و خنک می‌شه
آخ اگه بارون بزنه
خب سر و ته زندگی همین امید و نگاه به کمی اون‌ور تراست
باور، باران، در راه

لحظه‌ی قصد

    مهم نیست کجا باشی   کافی‌ست که حقیقتن و به ذات حضور داشته باشی، قصد و اراده‌ کنی. کار تمام است. به قول بی‌بی :خواستن توانستن است.    پری...