۱۳۸۸ مرداد ۲۱, چهارشنبه

عبوری روان وخنک



هنوز که هیچ اتفاقی نیفتاده
فکر کنم به زمان احتیاج داره تا سحر فعال بشه؟
می‌دونی چند صد هزار بار با همین جنگولک بازی‌ها ثانیه‌های تلخ رو برداشتم و از خونه ریختم بیرون؟
مهم نیست آخرش قراره یکی از سقف اتاق بیفته تو من عاشقش بشم یا این‌که فقط بتونم بی‌خط انداختن به روح و وجدانم این احساس تلخ رو عبور کنم؟
وقتی مجبوری و راه دیگری جز گذشتن از طناب بالای یک پرتگاه نداری، اون بالا انواع چشم بستن و ندیدن و تمرین می‌کنی تا بتونی زنده برسی اون‌سر، طناب
منم یه‌کاری توی همین مایه‌ها می‌کنم
ثانیه‌ها رو می‌شمرم
لحظات را ورق می‌زنم ، برگ برگ می‌کنم، عقربه‌ها رو هول می‌دم
خلاصه هرکاری بشه می‌کنم فقط برای این‌که این مودهای تلخم را می‌شناسم
خودم رو بیشتر می‌شناسم. تا حالا چه‌قدر به‌خاطرش جریمه و هزینه پرداخت کردم؟
اگر بدونی بین آت آشغالای ذهنی، وجدان درد من چه‌قدر از همین تلخ‌های تبدیل به فاجعه شده وجود داره که هر کدوم می‌تونست به نوعی سرنوشتم تغییر بده؟
چه افسوس‌ها که از همین تلخ‌ها در امروزم خال نشده .
حتا در این لحظات تلخ ، سرشار از توهم، عشقم را ترک کردم
موجودی که هنوز کسی نتونسته فضایی را که او به خودش اختصاص داده را پر کنه
هر کسی آنی نداره.
و من حتا در آن لحظة فشردة تلخ نتونستم جلوی این زبون تلخ چون شلاقم را بگیرم

یه‌وقتی گفتم می‌رم که کاش همون‌موقع لال شده بودم
اینه که انقدر ازعبور این لحظه‌های تلخ خوف دارم و با هر دوز و کلکی در صدد مقابله و یا
فرار ازش بر بیام
لابد تو هم مثل من و به مدل خودت یه‌کارایی می‌کنی؟
مگه می‌شه بی‌تفاوت باجریان رفت؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...