۱۳۸۸ مرداد ۱۸, یکشنبه

روان گردان، بلاگردان


سلام
سلام
سلام به
شب جمعه ، اون‌ور آبی‌ها و صبح یکشنبة این‌ور آبی
والله دروغ چرا؟ گاهی فکر می‌کردم کاش منم اون‌ور آبی بودم. از وضعیت موجود به تنگ اومدم


شب‌ها تا صبح در درگیری‌های خیابانی و ...
اینا همه‌اش یعنی کابوس‌های این شب‌های من
البته اگر مثل دیشب نذاره بخوابم که می‌شه مثل امروز که هم‌چنان بین دوجهانی و در ابعاد موازی جامونده‌ام می‌شه شب و روزم که نه بیدارم و نه خواب
نه اسمش رویاست و نه هوشیاری. مثل کسی که از روان‌گردان استفاده کرده باشه. به گمانم کالبد اختریم
در جهان رویا جامونده و دارم بی" ‌کالبد، انرژی" بال بال می‌زنم؟
در نتیجه هیچ یک از این‌ها که دارم می‌نویسم را جدی نگیر و بذار به حساب یه شوی تی‌وی. جدیدا هم زیاد مرسومه و ممکنه این وسطا منم از خلق خدا کم بیارم و عقب بمونم
آقا توی زندگی از هیچی نباید کم آورد و عقب موند. حتا در رذالت
اوه
این کالبد انرژی اگه برنگرده، ذهنم جسمم رو به تصرف در می‌آره و رادارهای ارتباطی‌م بابالا از کار می‌افته و هیچ امدادی هم از کیهان نمی‌رسه و از جبرئیل هم خبری نیست. در نتیجه بهتره این ته ماندة انرژی را هم برم بخوابم شاید کالبدم برگشت؟
خدا رو چه دیدی؟
چیه؟
حالا دیگه حرفای منم مورد دار شد؟ بیا ببین این کلاس‌های علمی و زبان و اینای وابسته به خارجه همه جاسوس پرور از آب درآمدند. من که منم
حرجی هم به منه من روا نیست چون محصول ابلیس و گناهش پای خودش به‌من چه؟ راستی به‌من چه که این‌قدر از قیامت می‌ترسم
همه چیز که به ارادة خدا و یا محصول ابلیس و نتیجة شرط بندی خالق با ابلیس
اگه خیلی هنر کنم خودم رو بیدار کنم
که ممکنه کالبد انرژی هم از یادم بره و دیگه نمی‌دونم چی می‌مونه برای ادامة این سفر؟
روزاول که اومدیم شهربازی، بازی کنیم انقدر این اسباب بازی‌هاش رنگا و وارنگ بود و نورانی که چنان مسخ اون‌ها شدیم که بازی کردن هم از یادمون رفت. بازگشت از یادمون رفت. خونه!!!
از همه مهمتر، خونه یا همون مدینة فاضله‌ستکه اون‌هم از یادمون رفت
حتا خودمم فراموش کردم. یه ته بلیط مونده روی دستم که روش یه شماره هست که نشون میده وارد شهربازی شدم. همین و بس. دیگه این‌که با کی اومدم؟ الان باید دنبال کی یا چی بگردم؟ در کدوم طرفه؟
از کدوم در اومدم؟ از کدوم در باید به کجا می‌رفتم؟
همه رو از یاد بردم و عمرم نوک یکی از این اسباب بازی‌ها گیر کرده
به گمانم من وارد تونل مامان بازی شده بودم که راه رو گم کردم
از تو خبر ندارم؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...