۱۳۸۸ مرداد ۱۱, یکشنبه

عشق، عشق می‌آفریند



اگه مجبور باشی در یک آپارتمان در مرکز شهر زندگی کنی
بدت می‌آد چنین فضایی داشته باشی؟

صبح پر از حس، یک دوست بیدار شدم. دوستی نه قدیمی نه تازه. سوغات سفر اردیبهشت ماه به مشهد
علی
اونم به نوعی موهبت اون سفر بود. و هنوز گاهی که باهم تلفنی صحبت می‌کنیم. ناخودآگاه توجه منو به نکاتی جلب می‌کنه که تازه نیست. اما او از نقطة دیگه نگاه می‌کنه و می‌پرسه. این یه‌جور دیگرست که برای من آگاهی و خرد می‌آره
اول بگم از کشف اخیرم. تا حالا فکر می‌کردم مردها یعنی اقتدار، یعنی امنیت و ........... البته اگه منقلی نشده باشند
اما علی به یه‌جور حلقة گمشده بین این‌ها راهنماییم کرد
بی‌تربیت
من کی اسمی از داروین بردم؟ دیدی خودتون دوست دارید من یه چی بگم؟
اینیه حلقة دیگه‌است. از لاستیک می‌گن حلقه تا طوق لعنت
تازگی یکی دیدم که دچار مشکل مشترک با علی بود
خستگی، مفرط
به‌قدری خسته که تو بگو :
گور بابای دنیا و همه...........اش. انقدر خسته که حتی انرژی برای عاشق شدن ندارن

از اضطراب‌ها و انتظارهاواشتیاق‌هاووووووو......... که از آدم انرژی می‌بره بیزارند. ترجیح می‌دن تنها باشن، ولی کسی ذهن‌شون رو به خود درگیر نکنه
این فوق‌العاده است!! مردها به دشواری می‌تونن تجرد رو تحمل کنن. وقتی می‌تونن، یعنی تونستن دیگه. دنباله نداره
اما باز برمی‌گردم به عدم قطعیت
در همه چیز
علی می‌گفت:
وقتی این گلدونا نمی‌ذاره از جات تکون بخوری، بریزشون دور . بده یکی بکاره توی باغچه
وقتی چیزی باعث دردسر می‌شه و اگر حتا به‌قدر یک حولة تازه کنار اتاقت، ذهنت رو بگیره، اضافه است.
ولی چرا؟ من این‌ها رو دوست دارم. شاید روزی دو سه ساعت وقت می‌برن. اما هر لحظه اون لذتی‌ست که آگاهانه می‌برم. از سیراب شدن تا تغذیه و هرس. از لمس خاک و از جوابی که با رشد هر یک از اون‌ها میگیرم

این تبدیل انرژی عشق من به مادة قابل لمس گل‌های بالکنی‌ست


خب بذار این که می‌تونم به اختیار خودم، دوستشون داشته باشم. با لذت بهشون برسم و شاهد رشدشون باشم رو از خودم دریغ نکنم
اینم شد باقی زندگی که تابع همة هستی عمل می‌کنه؟
و علی فهمید که:- اوه

یعنی حتا دوست داشتن گلدون امین الدوله می‌تونه ارزشش درگیری ذهنی و زمانی و وجودی خودت بشه
و من فهمیدم: اوه

از قرار تو تا حالا واقعا عاشق نشدی.
وگرنه تا حالا فهمیده بودی، عشق ارزش چه اشتغالات ذهنی و جسمی و عینی و ......... را داره

وای فکر کن! مردی در مرز پنجاه هنوز نفهمیده آدم برای لذتی که از عشق می‌بره باید بها بپردازه
غیر این اسمش عشق نمی‌شه


۱ نظر:

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...