۱۳۸۸ شهریور ۸, یکشنبه

سفره ایرانی




از هرچی فرار کنی، دنبالت می‌آد
منم از بچگی از تنهایی می‌ترسیدم و فرار می‌کردم. حتا اگه شده با مورچه‌ها حیاط هم ارتباط برقرار می‌کردم
یا نه با گنجشک‌های ساکن، بین درختا
خلاصه که همیشه با یه چیزی در ارتباط بودم که تنها نمونم
می‌بینی که این سال‌ها هم با پشت سر در ارتباط موندم و از خورجین بی‌بی‌جهان و گذشته هم در نمی‌آم
یاحتا هی و هی و هی نوشتن بهابل.
بهابل در هفده سالگی من و تفرش
خلاصه که وقتی به عقب برمی‌گردم، هنوز یه کسایی را دارم و اون‌جا تنها نمی‌مونم
سال به سال دریغ از پارسال و پیرارسال و پس پیرارسال
خدایا می‌شه بگی منو برای چی نگه داشتی، وقتی هیچ کس قرار نیست
از بودنم بهره‌ای ببره یا به جایی از کائنات متصل باشم؟
خودم هم که از دم گشت از زندگی و بساطش شاکی، این چه اصراری که داری؟
دو روزها دلم قورمه سبزی می‌خواد.
ولی قورمه‌ سفرة بی‌بی‌جهان
از این سر تا اون سر اتاق
دلم خوش بود با ازدواج کس و کار دار می‌شیم که اونم بدتر از کس و کار خودم از آب دراومد
یعنی تا کی و چه وقت قراره من همین‌طور زیر آوار بمونم؟
عزرائیل............. خسته شدم. بیا منو ببر
شاید اون‌دنیا عشق هنوز وجود داشته باشه و همه کس و کار هم باشن
و یا اصلا لازم‌ نداشته باشن؟
بیا.......... منو ببر، جان مادرت

۲ نظر:

  1. خاطراتی که همیشه تازهمیکنید پلی میشود به سفر به دیگر سو
    زنده و دلتان شاد باد

    پاسخحذف
  2. خدا را شکر که فایده‌ای داشته

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...