۱۳۸۸ مرداد ۲۸, چهارشنبه

سپتامبر، شهریور



شنبه رو، ول کن، بچسب به شهریور
که دوباره از راه اومد
نمی‌دونم چیه شهریور ما سپتامبر فرنگیا فرا ورایی‌ست که در همه‌جا سیاه و فرا روانی‌ست
نه این‌طوری فایده نداره، بذار از اولش بگم
بچه که بودیم به سبک روزشمار اسفند که چند روز مانده به عید منم روی تقویم اتاقم از اول شهریور علامت می‌ذاشتم
بیست وسه روز، هفده روز، ده روز............ همین‌طور تا بره به سمت مهر
حالا این‌که اون آخرش از شانس بد من می‌شد، تولدم. بماند، اونم حکایت دیگه‌است
نمی دونستم برای 23 شهریور ذوق کنم؟
یا برای اول مهر عزا بگیرم؟
نظر به این‌که قدرت هر دو برابر بود.
اول جشن رو می‌دیدم،‌دوم به مهر فکر می‌کردم
در نتیجه از بیست سوم به بعد فقط به دفتر کتاب فکر می‌کردم که زهر اول مهر را بگیره
هنوز نمی‌دونم چرا انقدر از مدرسه و چارچوب و بگیر و ببندش بیزار بودم؟ چون هیچی که نبود تبدیل جهنم به بهشت که بود
مدرسه و پسرا و در و دیوار
نه که همه از دم گشت اراذل اوباش بودیم، همیشه سمت و مقامی َگله گردنم بود.
نه من تنها و منو باقی اوباش
البته اون‌موقع به معنای حقیقی و اصیل و ناب اراذل اوباش پی نبرده بودم.

 گرنه قدر این جنبش سیاسی را از بچگی فهمیده بودم
اگه شده ترک تحصیل می‌کردم و از باندم جدا نمی‌شدم بهتر بود. 

اما با تمام اینا، شب اول مهر زیر دوش با صدای بلند زار می‌زدم
باور کن
تا دوم سوم دبیرستان همین‌طور بودم
خاک به سرم از اول خواری طلب بودم. بگو سی چی زار می‌زدی خب بچه؟
خانم والده
فکر کن!!!!!!!!!!!من
جن و بسم الله
خانم والده. ول کنش نبودم
حتا اگر صبح تاشب تو حیاط ول بودم. باز خونه بودم و کنار خانم والده
چنی ماه بودم؟
حرومم کردن. همه وجودم عشق بود، حتا تحمل دوری به قدری دشوار که هم‌چنان بهش چسبیدم
شاید ماه تا ماه نبینمش. اما هزار ساله که کنارمه. با چند طبقه اختلاف. همه می‌گن تو چرا نمی‌ری از این‌جا؟
انگار فحش ناموسی بهم می‌دن. منو ترک خونة پدری؟ ترک سایة مادر؟
ببین چه‌طور گیر افتادم؟
حالا که اول مهر نداریم و نه بچه‌ای که بخوایم راهی مدرسه کنیم و از هفت دولت آزادیم و می‌شه از هر روزش لذت برد
از سه ماه مونده به شهریور، می‌رم تو مود عزا
همینه دیگه، کانتر سنم می‌اندازه. شوخی هم نداره. خودمم فکر می‌کنم، هیچ غلطی نکردم که وقت رفتن از خودم راضی باشم و به‌قولی وقت مرگ زندگی را به خودم بدهکار نشم
کاش می‌شد از همین‌جا عقب عقب رفت. یا
جهشی پرید تهش
این وسط دورة برزخ و من هیچ دوستش ندارن

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...