وقتی به یک صبح تا شبم از بیرون، خودم نگاه میکنم میشه یک قطره، یک قطره که مجموع عمر رفتة پشت سرم میشه یه شیشه اندازه پنیسیلین
وقتی به پهنای ثانیههای در حال گذر نگاه میکنم میشه، او....ه.. ه.. ه ..ه ..ه .......برو..... برو............ برو ...............برو............. هرجا دلت خواست وایستا
پس چطور میشه که من شبها اینطور ماتم گرفته از پایان بیهوده یک روزی دیگه و شروع روزی مکرر در فردا به بستر میرم؟
تکرار حالا، تکرار عصر، دیروز، هفتة پیش، ته شیشه پنیسیلین
سروتهش هیچ وقت آرزویی نداشتم، پر از آرزو بودم. آدرس و اسمهای چیزهایی که نداشتم را هم نمیدونستم. چون خودم رو هیچ وقت نتونستم بشناسم
آرزوی خوشبختی که اسمش ، طرحش، رنگ یا جنسش پیدا نیست چون تا حالا جایی در انگارههای من تجربه یا ثبت نشده
اینکه دیگه بغل نیست که با چشم بسته، تهش رو برم
این اسمش با خودش پیداست. ناشناختهای که همهجا باماست
از اینجا که نگاه میکنم میبینم. خوشبختی یعنی، شب از خوابیدن شاکی نباشی
برای یک بغل گرم، زندگیت پنچر نشه
با یک کشمیش گرمیت کنه و با یه مویز سردیت
حالا اگرم جاهاش رو من غلط گفتم، شما همون درستش که بلدی درسته. چه فرقی میکنه کشمش یا مویز ؟
جفتش، تاکه
کاش یه چهارپنجتایی از این آرزوهای چیپ، تو دست و پایی داشتم که گاهی یه معجزی در مسیر میدییدیم اسمش میشد، شانس
ها
چه اشکال داره؟
فخری خانوم اینا با یه پردة تازه یه هفته مهمونی میدن، با یک خواستگار یهماه دنیاشون امن میشه
با یه سفر خارجه هم پُزشون کامل
خوشبختی یعنی اون لحظة فیلم سوته دلان که رفته بودن عکاسی ، هی عکاس میخواست به دوربین نگاه کنن
اون دو به هم
وقتی هم که سعی داشتن در دوربین باشن، چنان سفت و محکم مینشستن که مرد میگفت:
آقا
زور نزن
خطر نداره که
اینجا رو نگاه کن
بعد به لنز اوه هزار سال پیش دوربین چوبی اشاره میکرد که میخواست در اون لحظه خوشبختی این دو رو ثبت کنه
آدم لنزم میشه، لنز دوربین عروسی و شادی باشه
همه چیز این دنیا اقتدار بذر، یا شانس میخواد
خوشبختی یعنی ساده تر از اونی بودن که ما از خود و زندگیمون انتظار داریم
خوشبختی یعنی بیا بریم بیرون شهر......میآی؟
بریم یهجایی که صدای ماشین نشنویم و عوضش صدای پرندهها و عبور آب خروشان
به سمت حیات میآد
بشینیم لب آب و چند دقیقه پامون رو در آب بذاریم و اجازه بدیم آرامش از پاهامون راه بگیره و بالا بیاد
خوشبختی یعنی، من از صدای شنیدن زنگ در، متوحش نشم
از شنیدن زنگ تلفن بیزار نباشم
خوشبختی یعنی باور کنم این اتفاق بسیار عظیمیست که در این کهکشان ، در این جهان ناپیدا من در نقطهای بهدنیا اومدم بهنام زمین، دارای چهار فصل، ایران
همهاش به ایکیثانیه تعبیرش دگرگونه میشه
به شرطی دلم باور کنه. امیدم بذاره و نبض نگران و تنهام آرومش بگیره
میرم برای تهیه مراسم عصر جمعه که قصد میکنم این غروب جمعهام لطیف و پر مهر و صورتی باشه
با طعم خنک ...............؟
توت فرنگی یا
شاتوت
شاتوت
عصر جمعهتان شاتوتی
وقتی به پهنای ثانیههای در حال گذر نگاه میکنم میشه، او....ه.. ه.. ه ..ه ..ه .......برو..... برو............ برو ...............برو............. هرجا دلت خواست وایستا
پس چطور میشه که من شبها اینطور ماتم گرفته از پایان بیهوده یک روزی دیگه و شروع روزی مکرر در فردا به بستر میرم؟
تکرار حالا، تکرار عصر، دیروز، هفتة پیش، ته شیشه پنیسیلین
سروتهش هیچ وقت آرزویی نداشتم، پر از آرزو بودم. آدرس و اسمهای چیزهایی که نداشتم را هم نمیدونستم. چون خودم رو هیچ وقت نتونستم بشناسم
آرزوی خوشبختی که اسمش ، طرحش، رنگ یا جنسش پیدا نیست چون تا حالا جایی در انگارههای من تجربه یا ثبت نشده
اینکه دیگه بغل نیست که با چشم بسته، تهش رو برم
این اسمش با خودش پیداست. ناشناختهای که همهجا باماست
از اینجا که نگاه میکنم میبینم. خوشبختی یعنی، شب از خوابیدن شاکی نباشی
برای یک بغل گرم، زندگیت پنچر نشه
با یک کشمیش گرمیت کنه و با یه مویز سردیت
حالا اگرم جاهاش رو من غلط گفتم، شما همون درستش که بلدی درسته. چه فرقی میکنه کشمش یا مویز ؟
جفتش، تاکه
کاش یه چهارپنجتایی از این آرزوهای چیپ، تو دست و پایی داشتم که گاهی یه معجزی در مسیر میدییدیم اسمش میشد، شانس
ها
چه اشکال داره؟
فخری خانوم اینا با یه پردة تازه یه هفته مهمونی میدن، با یک خواستگار یهماه دنیاشون امن میشه
با یه سفر خارجه هم پُزشون کامل
خوشبختی یعنی اون لحظة فیلم سوته دلان که رفته بودن عکاسی ، هی عکاس میخواست به دوربین نگاه کنن
اون دو به هم
وقتی هم که سعی داشتن در دوربین باشن، چنان سفت و محکم مینشستن که مرد میگفت:
آقا
زور نزن
خطر نداره که
اینجا رو نگاه کن
بعد به لنز اوه هزار سال پیش دوربین چوبی اشاره میکرد که میخواست در اون لحظه خوشبختی این دو رو ثبت کنه
آدم لنزم میشه، لنز دوربین عروسی و شادی باشه
همه چیز این دنیا اقتدار بذر، یا شانس میخواد
خوشبختی یعنی ساده تر از اونی بودن که ما از خود و زندگیمون انتظار داریم
خوشبختی یعنی بیا بریم بیرون شهر......میآی؟
بریم یهجایی که صدای ماشین نشنویم و عوضش صدای پرندهها و عبور آب خروشان
به سمت حیات میآد
بشینیم لب آب و چند دقیقه پامون رو در آب بذاریم و اجازه بدیم آرامش از پاهامون راه بگیره و بالا بیاد
خوشبختی یعنی، من از صدای شنیدن زنگ در، متوحش نشم
از شنیدن زنگ تلفن بیزار نباشم
خوشبختی یعنی باور کنم این اتفاق بسیار عظیمیست که در این کهکشان ، در این جهان ناپیدا من در نقطهای بهدنیا اومدم بهنام زمین، دارای چهار فصل، ایران
همهاش به ایکیثانیه تعبیرش دگرگونه میشه
به شرطی دلم باور کنه. امیدم بذاره و نبض نگران و تنهام آرومش بگیره
میرم برای تهیه مراسم عصر جمعه که قصد میکنم این غروب جمعهام لطیف و پر مهر و صورتی باشه
با طعم خنک ...............؟
توت فرنگی یا
شاتوت
شاتوت
عصر جمعهتان شاتوتی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر