شده؟
انقدر دلت برای یکی تنگ بشه که ندونی چه خاکی به سر کنی؟
پریشان احوال و بیتاب و بیقراری. و تا پس افتادن از فرط دلتنگی راهی نداری
تو گویی که همین حالا جان به جان آفرین تقدیمکنی
امانه جانی از بدن میرود و نه تو هنوز فهمیدی که ، برای کی این همه دلتنگی؟
ها والله
دلتنگی بیدلیل دیدی؟
چنی دلتنگ که الانه که بغضت بجه و قلبت وایسته
ضربان قلبم تند و محکم میشه، تاپتاپ میزنه و پر از هیجانی است که
نمیدونم چیه؟
شاید تصویری این وسط پنهان و نمیبینم؟
یکی که از یه وقتی قرار بوده که باشه و به وقتش هم بوده
و تو با این همه او را بهیاد نمیآری
تصویر در پشت همه تصاویر" هید " شده و تو به تمام از یادش بردی
وای فکر کن چه فاجعهای میشه.
حتا تاب تصورش را ندارم. فکر اینکه یکی یهجا
همین نزدیکا باشه
منم یه وقتی اینطور شیفته و والهاش شده بودم و حالا در فراموشی، گمش کردم
وای
نفسم تنگ شد
بیش از این تاب از تو گفتنم نیست
آهسته نیا، نرم بیا
با این توصیف بیچاره حق داره که نمیاد . اینطوری می داند شما زنده هستی . ممکنه با این همه طلب
پاسخحذفبا این همه شور و اشتیاق یکدفعه قلبت بایسته
خانم ممکن است این غرور به بهای یک عمر تنهایی و دلتنگی تان تمام شود .زندگی همیشه ایده آل ما نیست . دلیلی وجود ندارد که ما کسی که هیچ معلوم نیست باعث خوشحالی ما باشد یا نه در آرزوها نگهداریم .
پاسخحذفپیشنهاد میکنم دل به دریا بزنید .با محافظه کاری تا کنون به جایی نرسیدید؟
این از اون تجربههاییست که از خدا میخوام هرگز درکش نکنم
پاسخحذفچون میدونم اونی که منو بهقدر من که او را کم دارم
کم داشته باشه
نمیشینه تا لزوما غرورم بشکنه
اینطوری ماهیت عشق میره به زیر سوال
اگر من هستم و او هست، نظم طبیعت هم هست که
برای من دلچسب تر و دل نشین تر میشه
منم به وقتش مواقعی بهیادش میآرم که چهقدر دوستش دارم
که بهترین موقع باشه
اما هر چیزی باید ارزشش را داشته باشه
تا همیشه تردید در ذهنم بماند که چرا
او بهقدر نیاز من قدم برنداشته بود
گرنه هیچ کس از در باز نمیگذره