تا به حال به ترسهامون فکر کردی؟
امروز پریا باید جواب اسکن هستهای میگرفت
الهی شکر که همه بدنش پاک و اثری از کانسر نیست
اما دکترها معتقدند بهتره جراحی انجام بشه.
دوباره برگشتم به زمان کودکیهاش و سوالاتی که با منطقش جور نبود
و گلی را پدید آورد.
شخصیت گلی و چونه زدنهاش کپی برابر اصلیست که از کودکی پریا به جا مونده
حالا این بچه بزرگ شده.
توی چشمام نگاه میکنه، در گوگل میگرده، با دکترها چون میزنه و میپرسه:
چرا وقتی سالمم باید تیغ به جسمم بخوره؟
چرا باید حق مادری رو از دست بدم؟
و منکه آتیش میگیرم. میگم: خدا دوستت داشته، حالیت نیست.
نه که این مادری تاج به سر جماعت نسوان زده، ممکنه پریا جا بمونه اگر زندگی بعدی بود و منم زن بودم یا ازدواج نمیکنم یا زن مرد عقیم میشم
چون هیچ قدرتی نمیتونه ضمانت بده، فردای تولد بچه، پدرش نمیره و مجبور نشم دوباره بی بابا بچه بزرگ کنم
برای کسی که سیره گرسنگی مفهوم نداره.
فقط گرسنه میتونه حال گرسنه رو بدونه
خدایا سجدة شکرت هر روزه به من واجب
لطفا این خواست تداوم و جاودانگی را از ما بگیر بلکه بهجای تولید نسل
به تولید فرهنگ روی آوردیم
فرهنگ یا طرحی که به زندگی بشریت امید بده
فایده داشته باشه
و حداقل حال یکی رو خوب کنه
به امید روزهای بینیاز از معجزه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر