چارسال پارسالا که از پشت پیچه و اندرونی و پستوی کنج اتاق زاویه و با نام کیمیا خاتون در پرشین بلاگ مینوشتم
در واقع شروع به نوشتن کردم
خیلی مراقب اسم و رسم و بقچة افتخارات پدری و ولایتی بودم
که مبادا یک تنه سیه روی تر از دیو سیاه آبرو وشرف و ناموس و عذت و همیت و منیت و هر چه ت
به منش ده بریک
یه شب وسط سیوسهپل ایستادم و کیسة همه حواشی را
یک سر
به زاینده رود سپارم
که زد
و یه روز اونم خشک شد
وقتی زاینده رود با اون همه عظمت و فخر و تاریخچه و .... نقشة ایران تموم میشه
چرا ختم، توهمات هزار سالة بیبیخاتونهای حرم پدری نکنم؟
وقتی دیدم نمی تونم که تازه فهمیدم کار از قالب شکسته و رسیده به فونداسیون و بتونآرمه
این دیگه برای شکستن، قدرتی برابر میخواست
من هستم
نفس میکشم
زنده، پر از فکر، رویا، آرزو، انسانیت، مهر و ......... هزار و یک اسم اعظم خدا
خاطرات نمیتونن چنین قدرتی داشته باشند که در اکنون حق حیات را بگیرند
کشف حجاب کردم
از گندم تلخ، یک ضرب شهرزاد شدم
باید با پتکی برابر ضربه وارد میشد
چه بهتر از خود من بر من؟
یادگرفتم، هیچ چیز مهم نیست جز اطمینان از صحت نقطهای که در آن ایستادم
باقی توهمات مردم است
مثل قضاوتهایی که گاه به گاه اینجا میشم
مثل قدیمی، میگه: نره
میگ........................ن بدوش
یه موزیک قشنگ andrea bocelli و این ساعت شب من و ایستادهام در لب مرز
میخوام بپرم
دل ندارم
یکی هولم بده
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر