۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۱, سه‌شنبه

تو که راست می‌گی




به‌قدری تعارف رفته تو خون‌مون که وقتی طرف می‌گه:
نکن. عزیز جان . نمی‌خوام کاری بکنی
از راه رسیدی از چیزی خبر نداری، نه محبت کن نه شر برسان
و چون دوست نداره کسی حرفش رو زمین بذاره فکر می‌کنن داری تعارف می‌کنی وگرنه که از ته دل آرزو مندی
این بیشتر به خصلت ایرونی ما می‌ره که فکر می‌کنیم تا یکی گفت: آی باید بدویم ببینیم چی بود؟
سر در بیاریم و احیانا اون وسطا اگه یه نقش شزم هم بی‌مصرف افتاده بود، حرومش نکرده باشیم
و تمام قد می‌پریم وسط پاتیل درد یارو که داره سال‌هاست به جون کندن دست و پا می‌زنه از اون تو در بیاد
و تو چون فکر کردی این سناریو یه سوپر من می‌خواد باید حتما یه کاری بکنی
بی شک مردم همه گوساله اند و نه می‌دونن در زندگی چی می‌خوان؟ نه می‌دونن تا چه حد و کجا توان مند هستند؟
یا این‌که حیطة مجاز روابط و دوستی‌هاشون چیه؟
وقتی داری بال بال می‌زنی که جان مادرت تو کاری نداشته باش، من الان با این موضوع افتادم تو دردسر و بکش بکش
ببین طرف من در این موضوع بیش از این کشش ندارم
ببین این سناریو هر از چندی در زندگی من داره تکرار می‌شه
نرسیده ، چایی نخورده پسر خاله نشو
و حرف تو گوشش نمی‌ره و کار را به جایی می‌رسونن که به یک پاتیل کثافت میان وسط زندگی‌ت
تا همه‌اش رو به اسم تو آدم نیستی،
تو مادر نیستی،
تو انسان نیستی . ..... بریزن رو سرت و شب با خیال راحت خرو پفشون رو به هوا بفرستند
که عجب آدمای بی‌وجدانی!!!
آره تو که راست می‌گی
کی حق داره کی رو قضاوت کنه؟
سنگ اول را بزنه


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...