۱۳۸۹ خرداد ۲, یکشنبه

یک تعریف، بی‌عملی




اواخر دهه شصت خانم‌والده که از برکت انقلاب اهل امام و حساب و کتاب شده بود و برای دوستان برادرم نادر منبر می‌گذاشت و با ما یکه به‌دویی داشت از نوع، ای اهل حساب بیاین که رسیده وقت کتاب و همگی جا موندین
بالاخره یکی از همین جوجه فکلی‌های دوستان نادر که بدجور خمار تغییر مدل خانم والدة ما بود کتابی رو از سر طاقچة اتاق برادر بزرگش برمی‌داره و می‌ره و می‌ذاره روی میز، مقابل خانم والده
نازی اون که دیگه از همه پرت تر بود. نه که نمی‌فهمید برادرش یه چی می‌گه، ‌که اهل خونه سر در نمی‌آره و بوی کفر می‌ده، فکر می‌کرد هرچی که هست می‌تونه جواب این نوباوة حزب‌الهی رو بده
یه روز رفتم پایین دیدم کتاب روی میز، خود پسرکم طبق برنامة خانة دوست که همیشه همه رفقا اون‌جا جمع می‌شدن که خانم والده بتونه به‌تمام نادر و دوستان گرامش را با هم کنترل کنه، نشسته بود . القصه کتاب ناخواسته و ندانسته جست زد به دست ما
من می‌گم جست. تو باور نکن، چسبید گل گردنم تا الان
سهم من در این مسیر بی عملی نام داشت
خمیره‌ام می دونست چی لازم داره،
هنوزم عقل ذهنم نمی تونه به این حدودا راه بده
در نتیجه غیر مستقیم کتاب چرخید و پیچید دور زندگی‌م


این یک تعریف از بی‌عملی‌ست
من کاری نکردم، اما یک هدف مشخص و ثابت همیشه داشتم
یادآوری هر آن‌چه هستم یا باید بودم یا باید بشم یا نشدم یا .................



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...