زندگی عزیزترین معماییست که هر صبح به قصد شناسایی
و شاید رسیدن به مرحلة بعدی
چشم باز میکنیم
زندگی یک بازی کامپیوتریست که هر چه بیشتر میسوزی بیشتر میخوای برنده باشی
مثل عاشقی کردنمون
وقتی زیادی برای یکی از خودت مایه میذاری و دنبالش میری؛ دشوارتر میتونی بیخیالش بشی. تا اونی که براش هیچ زحمتی نکشیدیم . نه؟
کلی زمان میبره تا بفهمی گاهی بهترین کار، هیچ کاری نکردن ، نشستن و منظر نشانهها بودنه
یاد میگیریم رمز کار در توجه و اینجا و اکنون بودنه
باز
در عشق، به فردا فکر میکنیم، به قباله، ضامن، وثیقه، چک، اعتبار، سند، مالکیت
در اکنون به ساعت، بعد
همه چیز الا اکنون که هست
در شادی منتظر غم میشینیم و وسط گریه میخندیم
کلی وقت رفت تا فهمیدم با شلوغ بازی و دست و پا زدن به نتیجهای نمیرسم. گاهی چارهای جز انتظار برای زمان مناسب نیست
ولی
از جایی که تعریف مناسبات و ابعاد مختلف زمانی ارتباط نا همگون و نامیمونی با ذهن داره
یهو همهچیز زیر و رو میشه، امیدها بهم میریزه به فکر چاره و دست و پا زدن و......... وای ولش کن
.
.
گاهی هنر در بیعملیست باید بیعملی را شناخت و تمرین کرد
برم یه کم بیعمل کنم
.
یعنی اینی که قصد میکنم بیعملی کنم، خودش عمل نیست؟ توجیه نکن برو به بیعملیت برس
بزودی برمیگردم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر