۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۹, یکشنبه

بچگی ما یعنی قصه‌های رویایی هزار و یک شب



ما بودیم و بچگی‌ها
اما از بچگی ما تا شما، اوه .. .بگو تا عمر نوح فاصله ... که نه خیال
بچگی‌ما یعنی هنوز زیر گذر، بازارچه و حمام نمره‌ای که پسرای محل از هر چی داشتن می‌زدن
فقط یه دقیقه از اون بالا
فقط یه نگاه ، فقط یه نگاه بکنند
بچگی‌ما یعنی
دیوارهای آجری، که وقتی نم می‌خورد، خاطرة الست را به یاد می‌آورد
اتاق‌های مطهر بچگی، هشتی، پنج دری
زاویه
اندرونی
صدای خش و خش گرامافون و استاد بنان که می‌خواند
ای بخارا ،
ای بخارا؛ شاد باش و دیر زی
بچگی‌ های ما یعنی:
فرفره‌های یه قرونی که باهاش تا ته کوچه می‌دویدی و با چرخیدنش می‌خندیدیم
به همین سادگی
بچگی ما
یعنی رب انار، دزدانه و صدای خندة پشت، بیپ بیپ پنبه زن
بچگی ما یعنی شب‌ها و صدای رادیو که می ‌پیچید توی مهتابی خونه و برنامة جانی‌دارل که می‌شد
باهاش کلی کابوس و رویا ساخت
یا قصه‌های شب رادیو
چرا شب ؟
صبح جمعه، شاباجی خانم، سفره‌های بلند فامیلی از این سر تا اون سر
سبدهای چوبی که هنوز بخار برنج ازش برمی‌خاست
دیگ‌های قورمه سبزی که بی‌بی‌درش محبت می‌پخت
بچگی ما یعنی یه فوتینا به یه قرون
با همون یه قرون از یه بعد از ظهر تا شب می‌خندیدیم
به عشق این‌که آرد نخودچی ها رو به هم می‌پاشیدیم
تهش بعضی وقتا شانسی‌های عجیبی هم پیدا می شد
بچگی ما یعنی یه مرد شش‌میلیون دلاری
به موازات رنگارنگ که، توی خونه جنگ به پا می‌کرد
بچگی ما یعنی صداقت، سادگی، بی سیاست
بی شیله پیلگی
بچگی ما یعنی قصه‌های رویایی هزار و یک شب، شهرزاد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...