۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۳, دوشنبه

از شما می‌ترسم یا از جهلم؟






خدایا
شکر
که هنوز
هستی و باورت دارم
حالا این با چه سیخ و سمبه‌ای به ذهنم فرو شده هنوز کشف نکردم
شاید ملاقاتی در الست؟
خانم والده که با صد مکر و ترفند همیشه می‌خواست کنترلم کنه سه کرد
آقای شوهر که داشت هویتم را ازم می‌گرفت و مثل ... چیز ازش می‌ترسیدم
بلیتش باطل شد
بچه‌هامم که هر جا نتونم بکشم می‌ذارم و می‌رم گم می‌شم
از ارشادیون هم انقدر نترسیدیم که حرف به زبان نیاد
اما تو بگو چه مکر و فریبی اندیشیدی که انسان ندیده همیشه ازت می‌ترسه و حساب می‌بره؟
چرا از شما یکی دل کنده نمی‌شه؟
از شما می‌ترسم یا از جهلم؟
معنای مرگ برای من تا دیگران بسیار متفاوت و نمی‌شه بگم از آخر ماجرای شما می‌ترسم
اما دلیل هم نیست که باورت ندارم
فقط فورمت ارتباط‌مون تغییر کرده
با چی تونستی این‌طور به قفل و زنجیرم بکشی که جز شما نبینم و باور نکنم
که هیچ نتونم بی‌شما زندگی کنم؟
این خیلی مهمه. منتظر معجزاتت نیستم، ترجیح می‌دم ایوب‌وار از شما نیاویزم
اما هستی
چکار کردی با من که بدجور در من نشستی و نه ترس نه چیز دیگری ازت جدا نمی‌کنه؟
اما تا وقتی به تو باور دارم، زندگی خوش‌آیند تر است تا بی تو زیستن
اینم یعنی امنیت؟
ترس؟
اتکا؟
جهل؟
چی؟
می‌شه خودت برسونی چه کردی بامن؟
خوبه که هنوز هستی در دنیای من



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...