عمل یعنی تفکر، انتظار، حتا در سکوت چشم به نقطهای دوختن و منتظر چیزی خاص نشستن، برای هدفی خاص رفتن، دویدن، سعی کردن
در حالی که بی عملی با هیچ یک ربطی نداشت و مصرفی این جهانی نیست
بیعملی یعنی کاری که تو و همه ازش فرار میکنیم
میتونی یه گوشه بشینی و هیچکاری نکنی، نه کلافه بشی، نه منتظر چیزی، صدایی، ادراکی
هیچی
خودت را تلاق بدی؟
سه تلاقه و آزاد از هر چه که ذهن هر لحظه به روز میکنه و تداوم میبخشه
سالهای 67 و 68 وقتی میخوندم با بی عملی میتونی دنیا رو متوقف کنی
فکر میکردم نتیجة بی عملی یعنی« یهو چشم بازی کنی و دیگه دنیایی که هر روز می دیدی را نبینی»
هیچی سر جای خودش نباشه و میرسیدم به جملة معروف هندی که میگه:
دنیا سراب آهه ه ه خیال آهه ه ه
یا فکر میکردم نخواستن چیزی که میخوام" سرکوب " یا نرفتن مسیری که باید میرفتم
و خیلی از آدرسهای ذهنی که دم دست داشتم
حتا باعث شد به لحظة آفرینش فکر کنم. لحظهای که به هیچ صرف گفت باش، به ارادهاش بر تداوم شکل و طرح هستی
و کافی بود به مشخصات قرآن خواست خالق از هستی برداشته بشه
تا ببینیم چطور جاذبه می میره و زمین همچون رشتههای پشم تنیده از هم جدا میشه
و این ذرات دوباره از هم متلاشی میشن
همان مشخصهای از قیامت که تا اون موقع درک کرده بودم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر