بعد از یک روز کاملا خسته کننده تازه وقت پیدا کردم اندکی که نه دمی،با خود خلوت کنم
فکر کنم و به شما برگردم
نمیشه انکار کرد که به ارادة من و لوس بازیةآی من بند نیستی و خودت می دونی
چه موقع بهترین زمان برای چیست؟
اینکه نمی ذاری ول بشیم به امون خلق،خدا
نه خود ، شما
تمام این مدت میدونستم مشکلی نیست و اینهمه لوس بازی درآورده بودم چون
خسته و ذهنم ترسیده بود
همهاش میدونستم چیزی نیست جز تعبیر خوابی سنگین
نمیخوام دوباره مثل قبل آویزونت بشم
هنوز بیجنبهام و نمیتونم صبوری کنم
بلد نشدم، بدون تو از پس مشکلات زندگی بربیام و تو رو برای خودت بخوام
برای بازگشت به خودم
به خود گمشدهام
میخوام این را خوب یاد بگیرم
نماز بخونم، روزه بگیرم، صرفا برای خودم.
ظاهرا قبلها هم فکر میکردم همهاش برای شماست.
ولی نبود
با هم دیدیم که نبود. ازت انتظار و توقع پیدا کرده بودم
و یه نموره شکلت به بادیگارد میزد
خب من نمیخوام شما از پس زندگی من بر بیای
شما هم مته به خشخاش نزن و این امتحانات چارلا پنجلایی که قرار بود فقط سالی یک یا دو تا باشه
را از مسیرم جمع کنی
من جایگاه ویژه نمیخوام در نتیجه خواست ویژهای هم در مسیرم پیش نیاید
نمیخوام دیگه معجزه لازم بشم و شما هم هیچ شوخی حالیت نیست
تا یهخورده بهت گیر سه پیچ میدیم بدتر از خانم والده برگههای آزمون را میریزی روی میز
ما نا اهل حساب شما هم با ما بیحساب
منم قدر گلیم خودم فکر و زندگی میکنم
شب تا صبح هم آویزون خودت و عرش و محبان و ..... اینا نمیشم و سعی میکنم
به قدر حیطة خودم زندگی کنم
و تو رو بشناسم
یه ذره هم با پسر شمسی خانم بازی کنم؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر