۱۳۸۵ آبان ۹, سه‌شنبه

تنیس با عزرائیل



شکر پروردگار تنیس من و عزرائیل هم خوب شد . البته تخته رو هم از حضرت اجل عزرائیل یادگرفتم به هر حال چیز مهمی نبود و با کمی دکتر بازی ، آی فکر بد موقوف.
نه از اون دکتربازی‌های بچگی
شکر خدا که مملکت اسلامیه و پرستار زن برای زن
خدا رو شکر کنیم نمیگن ‌ بیمارهای زن رو نباید دکترهای ذکور معاینه کنند
به حر حال یه سور دیگه بزنم پر می‌شه
البته دیشب دیدم یه نموره از قصد می‌بازه . گلی میگه
ایی بدبختم تو رو شناخته. می‌دونه تا پات برسه اون بالا همه تقصیران و می‌اندازی گردنش و خودت میشی عزرائیل
فیک کونم واسته همین تا هزار سال دیگه هم تو رو نبره

۱ نظر:

زمان دایره‌ای

     فکر کن زمان، خطی و مستقیم نباشه.  مثلن زمان دایره‌ای باشه و ما همیشه و تا ابد در یک زندگی تکرار شویم. غیر منطقی هم نیست.  بر اصل فیزیک،...