۱۳۸۵ مهر ۲۸, جمعه

گدایی




فکر کن تو این بارون و رعد وبرق،
 با ترافیک پیش از افطار که دیگه پدر بچه‌اش رو نمی‌شناسه 
و همه شتابان به سمت سفره‌های افطار می‌روند و تو 
سرچهارراه پشت چراغ موندی و پسرک مثل بزمچه از ماشی آوبزون بود که گشنمه پول بده
خدایی اگه راه داشت می‌رفتم پایین و یک گوشی ازش می‌کشیدم
در عصر آگاهی و انسان خدایی جهالت چه سنخی باعث موندگاری این انگل‌های مفت خور می‌شه؟
 موجوداتی که فردا هر یک تبهکارانی نابکار پشت چشم‌های معصومشان انتظار می‌کشه ؟
همه مقصریم . 
هر یک ریالی که به خواب رفع بلا به این‌ها می‌دهید . 
در ازدیاد این جنایتکاران آینده کمک کردید
تشویق به گدایی کارمایی سنگین تر از بلایی داره که با صدقه رد می‌کنید

لحظه‌ی قصد

    مهم نیست کجا باشی   کافی‌ست که حقیقتن و به ذات حضور داشته باشی، قصد و اراده‌ کنی. کار تمام است. به قول بی‌بی :خواستن توانستن است.    پری...