۱۳۸۵ آبان ۴, پنجشنبه

بارون


داره بارون میاد و صداش رو زیر چرخ‌های ماشین ها می‌شنوم. دلم ضعف میره پا برهنه برم زیر بارون
انقدر بچرخم و بالا و پایین بپرم که همه خاطرات کودکانه رو تازه کنم دلم می‌خواد خیس بشم، خیس خیس خیس
آب از موهام بچکه و صورتم رو غسل بده
برم و کودکانه عشق رو صدا بزنم
با همان پاهای برهنه و سر خیس
تا می تونم بدوم. تا هر جا که دلم خواست، حتی شاید از دیوار سایه‌هم بالا برم و ابلهانه بگم: سلام . چه هوای خوبیه ؟
بیاید همه زیر بارون
نترسین آبروتون نمیره کم هم نمیارید. بیاید بذاریید بارون تنتون رو بشوره و دوباره به دنیا بیاییم
کسی که مال من و از من باشه
با پای برهنه و سر خیس
پیداش می‌شه

لحظه‌ی قصد

    مهم نیست کجا باشی   کافی‌ست که حقیقتن و به ذات حضور داشته باشی، قصد و اراده‌ کنی. کار تمام است. به قول بی‌بی :خواستن توانستن است.    پری...