۱۳۸۵ مهر ۲۵, سه‌شنبه

غدقن


یکراست به طرف من می‌اومد و هنوز اسمش رو به‌یاد نیاورده بودم. آخره ضایع بازی بود
از نگاهش معلومه خیلی بلید صمیمی باشیم ولی دلیل نمی‌شد اسمش رو یادم بیاد . اوه نازی یادم اومد . رفتیم داخل پاساژ فرشه و وارد کافی شاپ شدیم
اول که به نظرم خیلی بهتر از گذشته اومد . هم پوستش و هم چشماش که برق می‌زد و بوی عشق داشت
ولی چیزی نگذشت با شنیدن حرف‌هاش دو تا شاخ روی سرم دربیاد
نمی‌دونم کدوم آدم احمق و خبیثی جرات کرده عشق را گناه و منحوس بدونه که این بیچاره به‌قدری وجدان درد داشت که عشق زهرمارش بود
بابا، به پیر به پیغمبر عشق ناپاک نیست . گناه نیست ، هرزگی و بی‌آبرویی نیست . چرا حریم مقدس عشق رو محکوم می‌کنید؟
چرا باید از عشق در دل شرمنده بود؟
چرا عشق آلوده به گناه شد ؟

۳ نظر:

  1. چون مثل گناه باید یواشکی باشه...اگه یواشکی نباشه لذتبخش نیست اسمشم عشق نمیشه!!!!

    پاسخحذف
  2. چرا باید عشق مثل گناه یواشکی باشه ؟
    عشق رو باید جار زد تا انسان به راه دلگرم بشه که تنها نمی‌مونه
    یکی دیگه هم عشق رو دید
    پس اونهم خواهد دید

    پاسخحذف
  3. وقتی عاشق می‌شویم درگیری با جان و روان نداریم . آزاد و سبکبال می‌پریم
    خداوند حوا را خلق کرد که آدم به‌یاد نیاورد آدم بودن را
    این گریه ها هم از زیادی ابزار حواست که با آن خود را بفریبد

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...