۱۳۸۵ مهر ۲۴, دوشنبه

عهد عتیق


کتاب مقدس
عهد عتیق. غزل‌های سلیمان نبی


اینک تو زیبا هستی ای محبوب من اینک تو زیبا هستی
و چشمانت از پشت برقع تو مثل چشم کبوتران است
وموهایت مثل کله بزها است که بر جانب کوه جلعاد خوابیده اند
دندان‌هایت مثل کله گوسفندان پشم بریده که از شستن برآمده باشند
و همگی آنها توام زائیده و درآنها یکی هم نازاد نباشد
لبهایت مثل رشته‌ی قرمز و دهانت جمیل است
گردنت مثل برج داود است که به جهت سلاح‌خانه بنا شده است
دو پستانت مثل دو بچه توام آهو می‌باشد ، که در میان سوسن‌ها می‌چرند
ای خواهر و عروس من دلم‌را به‌یکی از چشمانت و به‌یکی از گردن بند‌های گردنت ربودی
ای خواهر و عروس من محبت‌هایت چه بسیار لذیذ است
محبت‌هایت از شراب چه نیکوتراست
و بوی عطرهایت از جمیع عطرها
محبوب من لبهای تو عسل را می‌چکاند
زیر زبان تو عسل و شیر است و بوی لباست مثل بوی لبنان است

لحظه‌ی قصد

    مهم نیست کجا باشی   کافی‌ست که حقیقتن و به ذات حضور داشته باشی، قصد و اراده‌ کنی. کار تمام است. به قول بی‌بی :خواستن توانستن است.    پری...