۱۳۸۵ مهر ۲۱, جمعه

بلوغ کال

اد
عکس کمی ممکنه بی ربط به نظر بیاد . اما جان من تو چشماش نگاه کن

وقتی در سن بلوغ و زشترین زمان دخترانه‌ام بودم. همه مدارس مختلط بود و من با این پسرها دیوار راست رو می‌رفتم بالا و حال ضعیفه‌های ، ضرضرو رو می‌گرفتیم و حالی می‌بردیم هان

کم‌کم باورم شد من با این‌ها هم‌کلاسم و قرار نیست افکار پلیدی به ذهنم بیاد. اما باید دید اصل داستان چی بود؟
زشت بودم. صورت متورم و دماغ باد کرده . کمی هم تپلی و بلند
شیرعلی نبودم ولی سری بودم توی سرها زده بیرون. از همه دخترهای کلاس درازتر ، من بودم
اعتماد به نفس نداشتم! گاهی عکس های اون‌موقع رو که می‌بینم . می‌فهمم این تخم سگ‌ها کارشناسی‌ها رو کرده بودن . حالا برای دل من ، ادای یکی مثل خودشون رو درمی‌آوردن
فکر کن! اگه بدونی چه‌قدر زمانی از این بابت‌ها غصه خوردم؟
این خانم والده هم که فقط می‌ذاشت تو پرم که تو نمی‌دونی هیچی نگو

این شد که ما نفهمیدیم دنیای بلوغ بر ما چگونه رفت در اوج عدم اعتماد به نفسی به‌سر رسید.
گو این‌که در یک سن دیگه‌ جبرانش کردم. اما داغ بلوغ نمی‌شه

۲ نظر:

  1. چشماش که یه دنیا معصومیت نشون میده با ادم...
    !!!!!!!!!!!!!
    اما تو از خاله یه من اینجوری بد میگی حتی از بچگیهاش هیچ خوشم نمیادا.... با تو هم دعوا میکنم..
    بعدشم...اعتماد به نفسی هم ذاتی نمیاد که!!!
    یاداوری میشه به قول خودت....نیگا تو الان خداشی....که هیچی... داری هی هم به من میدی......

    پاسخحذف
  2. نه عزيزم از خاله‌ات بد نمي‌گم . در سن بلوغ مثل اكثر دختر و پسرها اين‌طور بودم و منظورم نو بلوغ‌هايي است كه اينجا سرميزنند
    حتما همه در اين مرز اين‌طور ميشن؟

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...