شیخ (باگوان = برکت یافته)در جلو میرفت و مریدان به دنبال او
که آموزهاش این بود ، هر لحظه از سوی کائنات هدیهای میگیریم و باید شاکرش باشیم
در دهکدههای هندی مرسوم بود به شیخ تازه وارد و همراهانش خوراک و مسکن میدادند که حضور آنها در آن اماکن باعث خیر و برکت باشد
از بخت بد در این دهکده نه تنها قوتی به آنها ندادند. بلکه شبانه با چوب و چماق از ده بیرونشان کردند.نیمههای شب گرسنه و خسته کنار سنگی پناه گرفته بودند. شیخ طبق معمول دستها را سوی آسمان برد و گفت
خداوندا از هدیهای که در این لحظه به ما عطا نمودی متشکرم
کارد میزدی خون شاگردان در نمیآمد. جوانترینشان خطاب به او گفت
مرد مومن گرگها منتظرند تا تکه و پارهمان کنند. از سرما و گرسنگی طاقتی برایمان نمانده است. تو خدا را شکر میکنی؟
شیخ گفت: اگر به این تجربه احتیاج نداشتیم پیش نمیآمد. حالا که شاهد آنیم. حتما به تجربهاش نیاز داشتیم و باید برای برآورده ساختن نیازهامان از خداوند شاکر باشیم
salam
پاسخحذفmamnonam khale bekhater matni ke baram neveshti :x
همون حمکت و .....؟...موفق باشی!
پاسخحذفلازم نیست جایی بری..........مزاحم ها را بیرون کن............................پاسخ پست مدینه فاضله.......موفق باشی!
پاسخحذفخدای من...به خاطر این لحظه...و به خاطر این چیزایی که تجربه کردم شکر...
پاسخحذفبه خاطر خاله همیشه شکر....
از این خیلی خوشم اومد...چرا؟؟؟
چون چیزی یه که میخواستم بشنوم؟؟؟