۱۳۸۵ آبان ۳, چهارشنبه

مدینه فاضله

هر کدوم از ما دنبال چیزی هستیم. چیزی که نه می‌دونیم چیه و نه اینکه باید کجا به دنبالش بگردیم؟
مدتی تصورم آقای شوهر. به گمانم مثل این فیلم‌های برادر، مرحوم فردین دنبال یک نفس کش می‌گشتم
بعد عصر فیلم‌های هندی شد
فکر می‌کردم یکی مثل دایی جان راج‌ کاپور باید توی این علف‌ها دنبالم بدوه و مثل میمون از درخت بالا بره و برام آواز بخونه
بعد از چندی هم که مد سیاسی شد
در رویای چگوارا سیر می‌کردم که ، لباس چریکی به‌تن و اسلحه به‌دست گرفتم و شونه به شونه یار در حال مبارزه‌ام
این مورد خیلی با گروه خونیم جور نبود ولش کردم و رفتم دنبال دارو دسته‌ی همکاران هنری
دیگه کتاب شمس یک‌طرف و حافظ به بغلم بود و شمع‌های رنگارنگ می‌سوخت. عبا روی زمین می‌کشید و این تسبیح‌های آویزان از گردنم به هیاهو
خلاصه که دردسرت ندم در این نزدیک غروب تعطیل که آخرش فهمیدم؛ در واقع گمشده‌ی واقعی من هستم که نمی‌دونم چی لازم دارم
رفتم دنبال خودم بگردم حس خدایی ورم‌داشت
خدا هم که لنگه نداره و موندم خدای ژنریک بی‌کس و کار ، خونه‌ی خودم. حالا هم خالقم هم مخلوق
خودمونی تر اینکه
علف زیرپایم رشد کرد و ترشی سماق دلم رو زد
ولی این حضرت اجل نیامد
حالا به‌فکرم شاید مثل دیگران کوچ کنم؟
مهاجرین هم دنبال چیزی می‌گردند
وگرنه ترک وطن نمی‌کردند
ولی من در پی خویشتن خویش به کجاروم؟ که درد اندرون است

۳ نظر:

  1. بالاخره همه جا خسته میشیم...باید رفت!!! اونجایی که از اول مبدا بوده باید رفت ..که مقصد همون جاست

    پاسخحذف
  2. شب بخیر بانو. هدفی جز بازیافتن خود در این سفر نداریم . به دنبال همه چیز می‌رویم جز پیرامون خود

    پاسخحذف
  3. از كجا آمده ام آمدنم .... به كجا مي روم آخر ننمايي وطنم

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...