۱۳۸۵ آبان ۲, سه‌شنبه

اولین کار

همیشه روی خط کشی‌های دیگران راه رفتن لذت راه و سفر رو می‌گیره و تو یک نقطه متوقف می‌شی
تو یعنی ما
دو تا خبر مرگ شنیدم که هر دو جوون بودند. من‌هم که آخره نشونه و پیام و راه. مگه می‌تونم جدی نگیرم؟
این اشاره به زمان و کوتاهی‌های من داره. می‌خوام بزنم به سیم آخر. شاید پشت این تکرارهای شب و روز برای من خیلی سهمی نمونده باشه و نزدیک آخر خط باشم
میرم تا تجربه کنم. همه‌ی اون چیزهایی رو که از ترس‌های هزارتوی شخصی و اجتماعی همیشه نکردم
شاید حتی به خواستگاری هم رفتم؟
مگه چیه؟ من‌که نمی‌شینم منتظر که مردی به خودش اجازه بده انتخابم کنه
من انتخاب می‌کنم. اینهم اقتادر شخصی من. هیچ بدی هم نداره. مگه این مردهایی که انتخاب می‌کنند چه‌قدر کارشون درست از آب درمیاد که مال من نباشه؟
خدایی‌اش هر کاری ممکنه بکنم
مگه اینکه شخص عزرائیل دست نوشته بده که حالا حالا وقت دارم که می‌دونیم امکان نداره
حالا تو میگی‌ اول چه کاری رو انجام بدم؟

۲ نظر:

  1. این اهنگ رو نشنیدم!!!
    ببینم نکنه خبری شده ...اره؟؟؟؟
    خاله منم ببری ها...
    دسته گل و شیرینیتو من وردارم:p:d
    عزرائیل هم فکر کنم فقط میره سراغ اونایی که سر به سرش نمیزارن...
    عاشق سورپرایز کردنه...

    پاسخحذف
  2. این آهنگ‌ هم افتخار آشنایی با تو رو نداشته.مجتبی کبیری. بی تو هرگز
    این از اون آهنگای خاص منه
    گوش بزنگ باش که می خوام هر چی خاله خواهر زاده دارم ببرم با خودم خواستگاری. دامادهم باید برای همه چای بیاره و ما هم حسابی براندازش کنیم

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...