۱۳۸۵ مهر ۲۸, جمعه

گدایی




فکر کن تو این بارون و رعد وبرق،
 با ترافیک پیش از افطار که دیگه پدر بچه‌اش رو نمی‌شناسه 
و همه شتابان به سمت سفره‌های افطار می‌روند و تو 
سرچهارراه پشت چراغ موندی و پسرک مثل بزمچه از ماشی آوبزون بود که گشنمه پول بده
خدایی اگه راه داشت می‌رفتم پایین و یک گوشی ازش می‌کشیدم
در عصر آگاهی و انسان خدایی جهالت چه سنخی باعث موندگاری این انگل‌های مفت خور می‌شه؟
 موجوداتی که فردا هر یک تبهکارانی نابکار پشت چشم‌های معصومشان انتظار می‌کشه ؟
همه مقصریم . 
هر یک ریالی که به خواب رفع بلا به این‌ها می‌دهید . 
در ازدیاد این جنایتکاران آینده کمک کردید
تشویق به گدایی کارمایی سنگین تر از بلایی داره که با صدقه رد می‌کنید

۲ نظر:

  1. اينها پول را در ازاي پذيرفتن درد و بلاها مي‌گيرند و سارشار از امواج منفي صاحبان پول مي‌ شوند . بهايش را هم با دردهاي جسماني و اجتماعي مي پردازند

    پاسخحذف
  2. اما من اینقده دلم میسوزه برای این بچه های کوچیک که خودشون ادامس میشن تا ادامساشونو بفروشن....خب البته ابن گدایی نیست اما اون بچه یه کوچیکه بیچاره که نمیفهمه باید یادش داد!!!!!

    پاسخحذف

زمان دایره‌ای

     فکر کن زمان، خطی و مستقیم نباشه.  مثلن زمان دایره‌ای باشه و ما همیشه و تا ابد در یک زندگی تکرار شویم. غیر منطقی هم نیست.  بر اصل فیزیک،...